کلمات فرهنگ معین - صفحه 51
- امد نیامد
- امد و رفت
- امد کار
- امدگان
- امرانه
- امرزنده
- امرزگار
- امفی تاتر
- اموده
- اموزانه
- اموزشیار
- اموزنده
- اموزه
- اموکسی سیلین
- امپر
- امپلی فایر
- امیختگی
- امیغ
- ان چنانی
- انابولیسم
- انارشیسم
- اناناس
- انتراکت
- انوریسم
- انچت
- انژین
- انیون
- اهای
- اهسته کار
- اهستگی
- اهن خا
- اهن داغ
- اهن و تلپ
- اهن پوش
- اهنج
- اهنگ ساز
- اهون بر
- اواز دادن
- اوازه خوان
- اوازه
- اواشناسی
- اوانتاژ
- اوانویسی
- اواکس
- اوردگه
- اوستا علم کردن
- اویزه
- اویزون
- اپ گریت
- اپارتاید
- اچار فرانسه
- اچمز
- اژدار
- اژنگ
- اژیده
- اژینه
- اکاردئون
- اکج
- اکروباسی
- اکندن
- اکنش
- اکولاد
- اکومولاتور
- اگاهاندن
- اگراندیسمان
- اگوش
- ایینه خانه
- ایینه دار
- ایینه دق
- ایینه سکندر
- ایینه کسی بودن
- با پرستیژ
- بااصل و نسب
- بار امدن
- بار بر کسی نهادن
- بار و بندیل
- بازو دادن
- باسمه تعالی
- بال بال زدن
- ببین و بترک
- بتون ارمه
- بدست شدن
- بر انگشت پیچیدن
- بر باد ساختن
- بر سر اوردن
- بر کسی زدن
- بر کسی گرفتن
- برخاستن از چیزی
- بردار و ورمال
- برداشت کردن
- بساط انداختن
- بساط کردن
- بلا نسبت
- بلند اوازه
- بند اوردن
- بنوا دادن
- بنی ادم
- به جا اوردن
- به خشت فتادن
- به سر شدن
- به چیز داشتن
- بچاپ بچاپ
- بک و لک
- بکار امده
- بیخ زدن
- بیست و چهارساعته
- تاب اوردن
- تاپ تاپ عباسی
- تخت خام
- تخته شدن
- تخم لق شکستن
- ترانه زدن
- تعلیق زدن
- تف مالی
- تقصیر افتادن
- تنگ کسی گرفتن
- تون اپ
- تیرک زدن
- ثابت رای
- ثقل کردن
- ثواب کاری
- جا امدن
- جا خوش کردن
- جابه جا کردن
- جار و جنجال کردن
- جان به سر شدن
- جنبه داشتن
- جنون امیز
- جواهر الات
- جی جی باجی
- حاجت داشتن
- حاشا کردن
- حاضر غیاب
- حال اوردن
- حالی شدن
- حق التالیف
- حیرت اور
- خاسی ء
- خاصه گرفتن
- خاطر ازرده
- خر در چمن
- خراب اباد
- خرمن گاه
- خند و تند
- دابه الارض
- دالان دار
- دامن داشتن
- دامن در کشیدن
- دامن گرد کردن
- دبه در اوردن
- در سر امدن
- دزد کش
- دست اموز
- دست باز کردن
- دست به اب
- دفتر معین
- ده پنجی
- دو اتشه
- دی به اذر
- ذق زدن
- ذی صلاحیت
- ذی علاقه
- ذی قیمت
- رزم ازما
- رزم یوز
- رطل کشیدن
- رقم نویس
- رنگ وا رنگ
- ره اورد
- ره کوبیدن
- روزگار کردن
- روزگار یافتن
- ریسه شدن
- زاغ زبان
- زاغ و زوغ
- زاغ گرفتن
- زبان اور
- زبان ران
- زخم و زیلی
- زنخ بر خود زدن
- زهره داشتن
- زوار در رفته
- ساده نمک
- سایه گرفتن
- سبزه گلخن
- سبیل کردن
- ستاره شمردن
- ستبر روی
- سجل کردن
- سر دواندن
- سر و سر داشتن
- سر یکی کردن
- سرسام اور
- سرما ریزه
- سرو بر کردن
- سق زدن
- سق سیاه
- سقر گه
- سقط کاری
- سلانه سلانه
- سلطان راندن
- سه طلاق گفتن
- سه پرک
- سه پلشت
- سوت کردن
- سکه شدن
- سگ خور شدن
- سیماب پا
- سیمبر شدن
- شاطی ء
- شب باره
- شب نهه
- شب گذاشتن
- شش بانو
- شش خنج
- شش و بش
- شش و پنج زن
- شله کردن
- شه بندر
- شور و مور
- شپ پوش
- شیره به شیره کردن
- صباح کردن
- صف ارا
- صف ارایی
- صفحه گذاشتن
- صلی اللهعلیه و اله
- صنعت کردن
- صیغه رو
- ضعف کردن
- طبر خون زدن
- طبع کردن
- طبق زدن
- طبله کردن
- طرف گرفتن
- طره بازی
- طناب خور
- طیره شدن
- طیره کردن
- عادت بر داشتن
- عاقله مرد
- عاید شدن
- عشوه خواندن
- عشوه خیز
- علاوه کردن
- علقه مضغه
- علم نو کردن
- عنان رها کردن
- عنان گران کردن
- عنانی کردن
- غالب امدن
- غایب باز
- غرامت کشیدن
- غره کردن
- غرور خوردن
- غریب گز
- غریبی کردن
- غزل طراز
- غلاف کردن
- غله باز دادن
- غور کردن
- غوره توتیا
- غیب زدن
- فاسق گرفتن
- فت و فراوان
- فتیله کردن
- فجی ء
- فراز اوردن
- فراز دادن
- فراز گرفتن
- فرت فرت
- فرجام دادن
- فرصت کردن
- فرق زدن
- فرود اوردن
- فروگذار کردن
- فریاد خواندن
- فقاع گشودن
- فلان و بهمدان
- فلان و بیسار
- فوطه کردن
- فک و فامیل
- فیس کردن
- فین فین
- قار و قور
- قاپ زدن
- قاچ قاچ
- قاچاق شدن
- قبله ساختن
- قجر چی
- قحط شدن
- قر و غربیله
- قره سواران
- قصب انجیر
- قل احمدی
- قلم در کشیدن
- قند داغ
- قوللر اقاسی
- قیمه قیمه
- لاش و ماش
- لام اوردن
- لب ترکاندن
- لب شیرین کردن
- لب قیطانی
- لب نزدن
- لب پر زدن
- لب پریدگی
- لب چره
- لحاف کش
- لشک لشک
- لشکر ارایی
- لقمه لقمه شدن
- لنگر نگاه داشتن
- لوش لوش
- لولو خرخره
- لک گذاشتن
- لگام کشیدن
- ماجرا کردن
- مادرزن سلام
- ماهوت پاک کن
- مایه کاری
- مثال دادن
- مجی ء
- محشور بودن
- مراغه کردن
- مرده شوی خانه
- مزخرف گفتن
- مزدی پز
- مس و تس
- مسجل کردن
- مشت ومال دادن
- مشروب شدن
- مشغله کردن
- مشی کردن
- مصاف دادن
- مصمم شدن
- مصور شدن
- مضمون ساختن
- معارض شدن
- مغز بردن
- مغلطه کردن
- مقام ساختن
- مقدمه چینی
- مقی ء
- من حیث المجموع
- مهره باختن
- موس موس
- مکدر کردن
- مکلف شدن
- میرزا قلمدان
- میزان پلی
- میل میلی
- نازک دوزی
- نازک نارنجی
- ناموس کردن
- نامی شدن
- نان اور
- نان و اب دار
- ناهار شکستن
- نحسی کردن
- نر و لاس کردن
- نرخ گرفتن
- نرم بیز
- نسخه پیچیدن
- نفوس زدن
- نقره داغ
- نقش بر اب شدن
- نقش بر اب
- نمک شناس
- نه و نو کردن
- نهیب دادن
- نک و نال
- نیم من شدن
- هار و هور
- هاک کردن
- هت و مت
- هج کردن
- هر و شر
- هزار اوا
- هفت اسیا
- هلپ هلپ
- هم اواز
- هم شاگردی
- هم لخت
- هم چشمی کردن
- همباز شدن
- همت بستن
- هنگامه جو
- هو انداختن
- هو پیچیدن
- هوایی شدن
- ورق برگشتن
- وزوز کردن
- وصلت کردن
- وضع حمل کردن
- وعده گرفتن
- وغ وغ ساحاب
- وقت بی وقت
- ولنگ و واز
- ویدیو کلوپ
- ویولون سل
- پا به پا کردن
- پا خوردن
- پابه پا
- پاردم ساییده
- پاشویه کردن
- پای اور
- پت و پهن
- پخت کردن
- پخش و پلا
- پدید اوردن
- پذیره نویسی
- پر اندیشه شدن
- پر باد شدن
- پر گستردن
- پرت و پلا شدن
- پرتاب و توان
- پرده سرکش
- پرده طنبور
- پرده ماده
- پرورش کردن
- پری دیدن
- پس اب
- پس افتادن
- پس انداز کردن
- پس اهنگ
- پس دوزی
- پس سر نمودن
- پس نشینی کردن
- پس کوهه
- پس گوش افکندن
- پست دادن
- پشت به پشت دادن
- پشت داشتن
- پشت دست خاییدن
- پشت نهادن
- پشت گوش انداختن
- پشتی کردن
- پشم علی شاه
- پشه نامه
- پف تلنگر
- پنبه شدن
- پنجه بوکس
- پو گرفتن
- پوست باز کردن
- پوست و استخوان شدن
- پول و پله
- پوچ شدن
- پچ پچ کردن
- پی اب
- پی امد
- پی اوردن
- پی سپید
- پیراهن خواب
- پیسه ابلق
- پیش اگهی
- پیش خواندن
- پیشین گاه
- پیل اوژن
- پیل مرغ
- پیله کردن
- چانه داشتن
- چاه خو
- چاو چاو
- چاک دادن
- چراغ بره
- چس فیل
- چس و فیس
- چشم خوردن
- چشمه افتاب
- چل تاج
- چل تکه
- چلپ چلپ
- چماق لو
- چنبر زدن
- چهار تکبیر زدن
- چپ اندر قیچی
- چک و چانه زدن
- چک کشیدن
- چیز فهم
- ژنرال اجودان
- کابین بستن
- کار امدن
- کار در سر پیچیدن
- کار راه انداختن
- کارگر شدن
- کاسه نبات
- کاسه کوزه
- کاسه یکی
- کام و ریژ
- کاه دزد
- کباده کش
- کت و کلفت
- کت و کول
- کج افتادن
- کج دار مریز
- کحل دان
- کسر گرفتن
- کش امدن
- کلاه کج نهادن
- کلب اکبر
- کله زدن
- کمر بر میان بستن
- کن فیکون کردن
- کناره جویی
- کنترات چی
- کوتاه امدن
- کوتاهی کردن
- کوره سواد
- کوک شدن
- کپ امدن
- کیف کردن
- گاوبندی کردن
- گربه شانه کردن
- گربگی و راسویی
- گرد اورنده
- گرد سر کسی گردیدن
- گرد کار برامدن
- گردن دادن
- گردنی کردن
- گرم گرفتن
- گرمی نمودن
- گرگم به هوا
- گریبانگیر شدن
- گزگز کردن
- گزیده کردن
- گشاده کار
- گل اندود کردن
- جمبوری
- عفریته
- فراهت
- تفزع
- زایاندن
- فلاپی درایو
- ابرنگ
- افتاب مهتاب
- امرزیده
- بقیه السیف
- خوک دانی
- زو کشیدن
- پس اوردن
- کافه گلاسه
- گل و گردن
- گل و گشاد
- گلو تر کردن
- گلو پاره کردن
- گناه شستن
- گنج دیبه خسروی
- گنده بک
- گنگ شدن
- گوربه گور
- گوشه زدن
- یاد اوردن
- یخ دربهشت
- یک هفتادم
- یک وجبی
- باز نویسی
- باسلق
- بداهه پرداز
- بدوا
- براق شدن
- برزکار
- برگه دان
- بنجل
- بندیخانه
- بهارخواب
- بهیزک
- بکسور
- بیلمز
- تافتان
- تانس
- تبغیض
- تخته پاک کن
- تسبیت
- تشت و خایه
- تقسیط
- توپ زدن
- تپق
- ثخذ
- جاندانه
- جدیری
- جلوگیری
- حق الزحمه
- حقا
- خاگینه
- ختنه سوران
- خراشاندن
- خرده حساب
- درامدن
- دسایس
- دفعتا
- دیلاق
- رای العین
- رژیسور
- زراقه
- زورازما
- زولبیا
- سبک سنگین کردن
- سرامد
- سپیدبخت