این اصطلاح به معنای خودداری یا امتناع از انجام یک عمل یا پذیرش یک درخواست است و به حالتی اشاره دارد که فرد به دلایلی مانند تکبر، بزرگمنشی یا ننگ از انجام یک کار خاص سرباز میزند.
به طور کلی، این اصطلاح میتواند در زمینههای مختلفی به کار رود، از جمله:
قانونی: مانند استنکاف از دریافت اوراق قضایی که به معنای خودداری از پذیرش اسناد قانونی است. این نوع استنکاف میتواند عواقب قانونی به همراه داشته باشد.
اجتماعی: در موقعیتهای اجتماعی، فرد ممکن است از شرکت در یک رویداد یا انجام یک فعالیت به دلیل احساس ننگ یا برتری خودداری کند.
اخلاقی: گاهی اوقات، استنکاف ممکن است به دلایل اخلاقی یا اعتقادی باشد، مانند خودداری از انجام کاری که فرد آن را نادرست میداند.
در برخی موارد، ممکن است استنکاف به دلایل موجهی صورت گیرد، اما در بسیاری از موارد، این عمل به عنوان یک نقص در شخصیت یا رفتار فرد شناخته میشود.
سوم آنکه اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید، که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد و این قسم اگر چه در شناعت، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از مهلکات عظیمه است بلکه بسا باشد که منجر به مخالفت خدا شود، زیرا که صاحب آن، گاه است حق را از کسی می شنود که خود را از او بالاتر می داند و به این جهت استنکاف از قبول و پیروی آن می کند بلکه چون عظمت و تکبر و برتری و تجبر مختص ذات پاک خداوند علی اعلی است پس هر بنده ای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا، با او منازعه نموده است.
خاطرت گر بکرشمه گردون نکرد زان سپس باشدش از شمش و قمر استنکاف
درفاصله روزهای ۲۲–۱۹ دی ۱۲۸۵ و در پی استنکاف ولیعهد (محمد علیشاه) «از تأیید مجلس ملی و نیز گزارش راجع به وقوع آشوب در تهران»، دریابیگی تلگراف دیگری به مجلس فرستاده و میگوید که آماده است تا در صورت تصویب مجلس ملی تظاهراتی مردمی در بوشهر به راه بیندازد. متعاقباً، پس از تاجگذاری، محمد علیشاه دریابیگی را از حکمرانی بنادر عزل و سعیدالسلطنه را به جای او میگمارد.