جبار

اسم و ریشه:

جبار یک اسم پسرانه با ریشه عربی است که به معنای دارای سلطه و قدرت می‌باشد، این واژه به طور کلی به فردی اشاره دارد که دارای نفوذ و قدرت است.

صفات خداوند:

در قرآن کریم، جبار یکی از صفات خداوند متعال است. این واژه در آیه‌ای از سوره حشر به کار رفته است و نشان‌دهنده‌ی جنبه‌های مختلف قدرت خداوند است: قدرت قهری و قدرت ترمیمی.

استفاده در قرآن:

این کلمه در قرآن مجید در ده مورد به کار رفته که نُه مورد آن به افراد ظالم و مفسد اشاره دارد و تنها یک مورد آن به خداوند مربوط می‌شود. این امر نشان‌دهنده‌ی این است که این واژه بیشتر در زمینه‌های منفی و به عنوان صفتی برای ظالمین استفاده می‌شود.

با این حال، هنگامی که واژه جبار در مورد خداوند استعمال می‌شود، به معنای بسیار چیره و غالب و همچنین بسیار ترمیم‌کننده و جبران‌کننده دل‌های شکسته است. بنابراین، در این زمینه، این عنوان به قدرت و نفوذ الهی اشاره دارد که هم شامل قهر و غلبه بر ظالمین می‌شود و هم به جنبه‌های رحمت و جبران‌گری خداوند اشاره دارد.

صورت فلکی (اوریون):

جبار همچنین نام یکی از صورت‌های فلکی است که به شکل یک مرد با حمایل یا شمشیر ایستاده و عصایی در دست راست دارد. این صورت فلکی، معروف به شکارچی (Orion) است و از زیباترین و شناخته‌شده‌ترین صورت‌های فلکی در آسمان به شمار می‌آید. این صورت فلکی در استوای آسمانی قرار دارد و از همه نقاط زمین قابل مشاهده است.

معانی دیگر:

در برخی معانی دیگر، این واژه به فردی مستبد، متکبر و پادشاه سرکش اشاره دارد. همچنین به افراد ستمگر و ظالم نیز اطلاق می‌شود. این معانی نشان‌دهنده‌ی جنبه‌های منفی این کلمه در فرهنگ و ادبیات عربی است.

لغت نامه دهخدا

جبار. [ج ِ ] ( ع اِ ) سه شنبه... جُبار. رجوع به جُبار شود.
جبار. [ ج َ ] ( ع اِ ) صحن صحرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جبار. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است در ارض غطفان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جبار. [ ج ُ ] ( ع ص، اِ ) بری از چیزی، یقال «انا منه خلاوة و جبار»؛ یعنی از آن بری هستم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || باطل و رایگان. ( منتهی الارب ). الهدر. ( اقرب الموارد ). یقال: «ذهب دمه جباراً»؛ یعنی خونش بهدر شد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و در حدیث است المعدن جبار؛ یعنی مزدوری که کان میکند اگر در زیر آن بمیرد مستأجر را دیت لازم نیاید. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). قتلی که در آن قصاص نباشد. || تباه. هلاک. ( منتهی الارب ). || توجبه ( سیلاب ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیل. ( شرح قاموس ). || نام روز سه شنبه در قدیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نامی است سه شنبه را. ( مهذب الاسماء نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ).

فرهنگ معین

(جَ بّ ) [ ع. ] ۱ - (ص. )قاهر، ستمگر.۲ - مرد بلند قامت و قوی. ۳ - یکی از صفات خدای تعالی است. ۴ - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، دو ستارة پُر نور آن ابط الجوزا و قدم الجبار می باشد.

فرهنگ عمید

۱. ستمگر، ظالم: ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت / همه سرها به چادرها، همه رخ ها به معجرها (منوچهری: ۴ ).
۲. از صفات باری تعالی.
۳. (اسم ) (نجوم ) از صورت های فلکی در نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره به صورت مردی چماق به دست با حمایل و شمشیر که دو ستارۀ آن یدالجوزا و ابط الجوزا از ستارگان قدر اول می باشد.
۴. [قدیمی] پادشاه مسلط، قاهر، و قادر.
۵. [قدیمی] متکبر: هست جبار ولیکن متواضع گهِ جود / متواضع که شنیده ست که جبار بُوَد؟ (منوچهری:۳۰۷ ).
قتلی که قصاص یا دیه ندارد.

فرهنگ فارسی

یکی از صورتهای فلکی جنوبی است
یکی ازنامهای باری تعالی، مسلط، قاهر، قادر، سرکش
۱- ( صفت ) قاهر مسلط. ۲- متکبر. ۳- پادشاه مستبد. ۴- یکی از صفات خدای تعالی است.
ابن صخر بن امیه

فرهنگ اسم ها

اسم: جبار (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی، کهکشانی) (تلفظ: jabbār) (فارسی: جبار) (انگلیسی: jabbar)
معنی: از صفات خداوند، نام یکی از صورت های فلکی، دارای سلطه و قدرت، یکی از صورت های فلکی، پادشاه و حاکمی که سلطه و قدرت دارد، نام یکی از صورتهای فلکی به شکل مردی که با حمایل یا شمشیر ایستاده است و عصایی به دست راست دارد

فرهنگستان زبان و ادب

{Orion, Ori} [نجوم] صورت فلکی باشکوهی واقع در استوای آسمان که به شکل مردی شکارچی تصور می شود

جملاتی از کلمه جبار

آن کرکس با قوت گوید که به قدرت جبار نگهدار، این کون و مکان را
شب در قلق و اضطرابم و روز در حرق و التهاب. مدتی است که معشوق، دلم به دست غوغای عشق باز داده است و جانم در من یزید هجر نهاده. بر وصالش ظفر نمی یابیم و از گل جمالش بجز خار نمی بینم. بس جبار و ستمکار افتاده ست.
ز گوسفندی زاده که بهر اسمعیل برسم هدیه فرستاد ایزد جبار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم