کیان

اسم و ریشه:

کیان یک اسم پسرانه فارسی و کهن است که به معنای پادشاهان، بزرگان و سروران می‌باشد. این نام به عنوان نمادی از قدرت و عظمت در تاریخ و فرهنگ ایران شناخته می‌شود و به نسل‌های گذشته از فرمانروایان بزرگ و با شکوه اشاره دارد.

تاریخ و اساطیر:

کیان به پادشاهان داستانی ایران اشاره دارد که از کیقباد تا دارا را در بر می‌گیرد. این دودمان، که به نام کیانیان شناخته می‌شود، دومین دودمان پادشاهی ایران در اسطوره‌شناسی ایرانی است که پس از پیشدادیان و پیش از اشکانیان قرار دارد. کیانیان به‌دست کی‌قباد بنیان‌گذاری شد و نامورترین پادشاه این سلسله، کی‌خسرو است. این پادشاهی در ادبیات فارسی، به ویژه در شاهنامه فردوسی، به تصویر کشیده شده و تأثیرات عمیقی بر فرهنگ ایرانی گذاشته است.

لغت نامه دهخدا

کیان. [ ک َ ] ( اِ ) جمع کی [ ک َ / ک ِ ] باشد، یعنی پادشاهان جبار بزرگ. ( برهان ) ( آنندراج ). ج ِ کی. پادشاهان بزرگ. ( ناظم الاطباء ). ج ِ کی، پادشاه ( مطلقاً ). ( فرهنگ فارسی معین ). ج ِ فارسی کی [ ک َ / ک ِ ]. جبابره. ( مفاتیح، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا )

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) جِ کی، پادشاهان.
(کُ ) (اِ. ) خیمة گردی که به یک ستون برپا باشد.

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ کی] = کِی۲: بپرسیدشان از کیان جهان / / وزآن نامداران و فرخ مهان (فردوسی: ۱/۱۲ ).
۲. [مجاز] بزرگان.
چه کسانی؟.
شالوده، هستی، بنیان: کیان خانواده.
طبیعت.
خیمه، چادر: همه بازبسته بدین آسمان / که بربرده بینی به سان کیان (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۴ ).

فرهنگ فارسی

دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه یی ایران. کریستن سن و گروهی دیگر باستناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانی معتقداند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوار نیست. پادشاهان این سلسله را باین ترتیب آورده اند: ۱ - کیفباد ( کیغباد ) ۲ - کیکاوس بن کیقباد ۳ - کیخسرو بن سیاوش بن کیقباد ۴ - کی مهراب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. ۵ - گشتاسب بن لهر اسب ۶ - بهمن بن اسفندیار بن گشتاسب ۷ - همای بنا بروایتی زن و بروایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست ۸ - داراب اول پسر همای. ۹ - داراب دوم وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسله کیانی از بین رفت. توضیح ازین فهرست پیدا است که دو تن آخر از سلسله کیانی با دو تن از سلسله هخامنشی ( داریوش اول داریوش سوم ) تطبیق میکند.
( اسم ) جمع کون هستیها و جودها. یا کیان ثلاثه. ۱ - روح و نفس و جسد. ۲ - آب و روغن و زمین. ۳ - زیبق و کبریت و ملح.
بودن. کون. یا هست شدن. حادث شدن.

فرهنگ اسم ها

اسم: کیان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ki (e) yān) (فارسی: کيان) (انگلیسی: kiyan)
معنی: پادشاهان، بزرگان، سروران، ( به مجاز ) سروران و بزرگان، ( اَعلام ) ) کی ها، هرکدام از پادشاهان داستانی ایران از کیقباد تا دارا، پادشاهان و سلاطین، ) نام شهرستانی در شهرکرد، در استان چهارمحال و بختیاری، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران

دانشنامه آزاد فارسی

ماهنامۀ فرهنگی، ادبی، هنری، اجتماعی، چاپ تهران. صاحب امتیاز مصطفی رخ صفت و مدیرمسئول رضا کفاش تهرانی بود و ماشاءالله شمس الواعظین و ابراهیم خلیفه سلطانی سردبیران آن بودند. نخستین شماره در ۱۳۷۰ منتشر شد. کیان، فراتر از نشریه ای تئوریک، عرصۀ فکری نواندیشان دینی، و سبب به وجود آمدن حلقۀ کیان شد. علاوه بر نیروهای فرهنگی، گروهی از سیاستمداران نیز به آن پیوسته بودند. در ۱۳۷۹، کیان توقیف شد.

ویکی واژه

(جمع): کی، نسل سلسله پادشاهان ایرانی، ایران باستان بویژه در شاهنامه. ز تخم کیان بی‌گمان کس نبود.... که هرگز پیاده نبرد آزمود
خیمه گِردی که به یک ستون برپا باشد.

جملاتی از کلمه کیان

فرود آمد از اسب و بگشاد بند ز فتراک خویش آن کیانی کمند
ز تخم کیان بی گمان کس نبود که هرگز پیاده نبرد آزمود
زهفتاد شاه از نژاد کیان که بستند بر تخت ایران میان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم