دیان

دیان یک اسم بین‌المللی است که هم به عنوان نام دخترانه و هم پسرانه استفاده می‌شود، این نام در فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف معانی خاص خود را دارد.

معانی و ریشه‌های نام:

قاضی و داور: 

یکی از معانی اصلی این نام در زبان عبری به معنای قاضی یا داور است. در فرهنگ یهودی، دیان به فردی اطلاق می‌شود که در دادگاه شرعی (که به آن بیت دین گفته می‌شود) به قضاوت و صدور حکم می‌پردازد. این دادگاه در زمان‌های قدیم ستون اصلی حکومت شرعی در سرزمین اسرائیل بود و حکم‌های آن به خصوص در مسائل مذهبی یهودی لازم‌الاجرا هستند.

اسم الهی: 

دیان همچنین به عنوان یکی از اسما الهی در زبان عربی شناخته می‌شود و به معنای قهار، قاضی یا به حساب رسنده می‌باشد، این نام به نوعی به قدرت و اقتدار الهی اشاره دارد.

نام الهه رومی: 

در فرهنگ رومی، دیان به اسم لاتین ديانا مربوط می‌شود که به الهه ماه و شکار شناخته می‌شود. این الهه در هنر به صورت شکارچی با تیر و کمان و همراه با سگ‌های شکاری به تصویر کشیده می‌شود و نماد طبیعت و شکار است و به عنوان الهه‌ای با ویژگی‌های قوی و مستقل شناخته می‌شود.

ویژگی‌های این نام:

این نام به دلیل معانی و ریشه‌های متنوعش در فرهنگ‌های مختلف، یک نام بین‌المللی است و در بسیاری از کشورها و فرهنگ‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

به دلیل ارتباط این نام با الهه ديانا و تصاویر هنری مرتبط با او، این نام می‌تواند جذابیت خاصی داشته باشد و به نوعی به زیبایی و قدرت طبیعت اشاره کند.

لغت نامه دهخدا

دیان. [ دَی ْ یا ] ( ع ص ) بسیار چیره و غالب. ( منتهی الارب ). قهار: واﷲالدیان؛ هوالقهار. ( اساس البلاغة ). قهار. ( اقرب الموارد ). قهر کننده. ( غیاث ). || نیک نزدیک. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) خدای تعالی. ( از لسان العرب ). از اسمهای خدای تعالی است بمعنی حکم و قاضی. ( از لسان العرب ). از اسمای صفات حق تعالی. ( غیاث ):
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان.ناصرخسرو.یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام
که سوی کعبه دیان شدنم نگذارند.خاقانی.این بهانه بود کان دیان فرد
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.مولوی.صدهزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد.مولوی.|| ( ص، اِ ) حاکم و قاضی. ( منتهی الارب ): کان علی بن ابی طالب دیان هذه الامة بعد نبیها؛ ای قاضیها و حاکمها. و شاعر عرب در خطاب به محمد ( ص ) گوید: یا سیدالناس و دیان العرب. ( از لسان العرب ).حاکم سائس. ( از اقرب الموارد ). || حساب کننده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). || پاداش دهنده که ضایع نسازد عملی را بلکه پاداش دهد به هر خیر و شر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پاداش دهنده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث ).
دیان. [ دُی ْ یا ] ( ع اِ ) ج ِ دائن. رجوع به دائن شود.
دیان. [ دَی ْ یا ] ( اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است. ( از لسان العرب ).
دیان. ( ع مص ) مداینة. پاداش و جزا دادن. ( از لسان العرب ).
دیان. ( اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس. معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد ( در حدود 550 ق. م. ) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد ( 356 ق. م. ) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس ( 334 ق. م. ) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت. پس از استیلای رومیان ( 633 ق. م. ) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در ( 262 م. ) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله کاوشهائیکه از 1866م. ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م. بقایای مهمی از دوره روم و بیزانس بدست آمد. ( از دائرة المعارف فارسی ).

فرهنگ معین

(دَ یّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - قاضی. ۲ - پاداش - دهنده، به حساب رسنده.

فرهنگ فارسی

ربه النوع رومی دختر ژوپیتر و لاتون که با آرتمیس یونانیان یکی است. وی بدستور پدر نمی بایست ازدواج کند. ژوپیترتیرهایی بدو داد و موکبی از پریان را همراه او کرد و او را ملکه جنگلها ساخت. مشغولیت عمده او شکار بود مع هذا عاشق اندیمیون چوپان گردید ( اساطیر ).
به حساب رسنده، محاسب، پاداش دهنده، حاکم، قهار
( صفت ) ۱ - قاضی داور. ۲ - سائس حاکم. ۳ - قهار جبار. ۴ - بحساب رسنده محاسب. ۵ - پادش دهنده. ۶ - یکی از اسمای الهی است.
جمع دائن.

فرهنگ اسم ها

اسم: دیان (پسر، دختر) (عربی، فرانسوی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: dayyān) (فارسی: دَيّان) (انگلیسی: dayyan)
معنی: قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده، یکی از اسما الهی، فرمانده، ( در اوستا، dayān ) به معنی فرمانده، دیانا

ویکی واژه

قاضی.
پاداش - دهنده، به حساب رسنده.

جملاتی از کلمه دیان

کسی را که دیان براند ز در کس او را به گیتی نگیرد به بر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم