انقطاع

انقطاع به معنای قطع یا توقف یک روند یا جریان است که در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود. این واژه در بسیاری از حوزه‌ها مانند علم، فرهنگ، و اجتماع مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، انقطاع در علم می‌تواند به معنای توقف یا قطع ارتباط میان داده‌ها و اطلاعات باشد که این امر می‌تواند به مشکلاتی در پژوهش‌ها و تحقیقات منجر شود. در حوزه فرهنگی، ممکن است به قطع ارتباط بین نسل‌ها یا از دست رفتن سنت‌ها و آداب و رسوم اشاره داشته باشد. این مسئله می‌تواند تأثیرات منفی بر هویت فرهنگی یک جامعه داشته باشد. همچنین، در زمینه اجتماعی، انقطاع به معنای قطع ارتباطات انسانی و اجتماعی نیز می‌تواند به بروز احساس تنهایی و انزوا در افراد منجر شود. به طور کلی، یک مفهوم چندبعدی است که درک آن نیازمند توجه به زمینه‌های مختلفی است که در آن به کار می‌رود. تلاش برای جلوگیری از انقطاع در هر یک از این حوزه‌ها می‌تواند به پایداری و توسعه جوامع کمک کند.

لغت نامه دهخدا

انقطاع. [ اِ ق ِ ] ( ع مص ) فروماندن در راه از قافله. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال: انقطع به ( مجهولاً ). ( از ناظم الاطباء ). || سپری شدن آب چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن و سپری شدن آب چاه. ( از اقرب الموارد ). || بریده گشتن و گسستن رسن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بریده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). انصرام. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اصطلاح علم مناظره ) اختتام مبحث. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود. || ( اِمص ) قطع و بریدگی. ( از ناظم الاطباء ): بسبب ضیق حال و قلت زاد و انقطاع امداد به جانب محمدآباد نشستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 226 ). || انفصال. جدایی. مفارقت. گسستگی. ( ناظم الاطباء ). || تبتیل. از دنیا بریدن. حالت انقطاع، حالتی که در زهاد پیدا آید که از هرچه جز خدای تعالی است ببرند. حالتی که آدمی را دست دهد که از هر سببی گسسته تنها مسبب را بیند. ( یادداشت مؤلف ):
علی القطع نپذیرم اقطاع شاهان
من و ترک اقطاع و پس انقطاعی.خاقانی.علوی و سفلی نکردی در ضمیرم ره که بودی
انصراف از آن و اینم انقطاع از این و آنم.ادیب السلطنه سمیعی.- انقطاع داشتن؛ بریدن از دنیا. تبتیل:
گر شدی عاشق دلا قطع نظر کن از دو کون
نیستی محرم به عشقش گر نداری انقطاع.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).- به انقطاع رسیدن؛ بریده شدن. قطع شدن: بعضی به گیاه وکشت سد رمق می کردند، از زروع و ریوع اطماع به انقطاع رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| انقراض و نابودی. || توقف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع. ] (مص ل. ) بریده شدن، گسستن.

فرهنگ عمید

قطع شدن، بریده شدن، گسستن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بریده شدن قطع شدن گسستن. ۲ -( اسم ) بریدگی گسستگی. جمع: انقطاعات.
فرو ماندن در راه از قافله یا سپری شدن آب چاه. رفتن و سپری شدن آب چاه. بریده شدن. انصرام. اختتام مبحث.

جملاتی از کلمه انقطاع

هست بلبل عشق و رندی و سماع شد هما فکر قناعت و انقطاع
بندگی فرما مرا تا خواجه گردم که هست خدمت تو کیمیای دولت بی انقطاع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم