فرهنگ معین - صفحه 16
- تبتیل
- حرف شنو
- لب چین
- انگول
- فشارش
- مشغولیت
- اجماعا
- اشارات
- صراحتاً
- آهنگی
- ترکیده
- فحاش
- شبگیر کردن
- تیره پشت
- ضخام
- حقالزحمه
- صافکار
- خاک و خل
- زنبری
- مؤول
- رفاده
- لغیط
- آب ریختن
- سرحال
- رزیستانس
- طبع نواز
- خالب
- سیاه دست
- عبور و مرور
- جغاله
- اوليه
- تسبیحات
- بس پاره
- شانه کاری
- دم کل
- قلم زده
- ستبری
- اشتلم کردن
- بنیاد
- بيشتر
- مطلق العنان
- دارالنعیم
- آزردهدل
- بعداً
- بوران
- بید
- اغری
- انتگرال
- ایهام
- به طور کلی
- بيد
- بنه
- بلکه
- بوروکراسی
- انقباض
- اوراق
- باتری
- بادمجان
- بازآفرینی
- باشکوه