جوز

جوز

این کلمه در زبان فارسی معانی و کاربردهای متعددی دارد که به آن‌ها اشاره می‌شود:

به معنای گردو:

یکی از معانی اصلی جوز در زبان فارسی گردو است. گردو یکی از مغزهای خوراکی محبوب است که در بسیاری از غذاها و دسرها استفاده می‌شود و به دلیل خواص غذایی‌اش بسیار مورد توجه است.

جوز هندی یا بویا:

این نوع جوز به دانه‌ای معطر و ادویه‌ای معروف اشاره دارد که از درختی به نام جوز هندی به دست می‌آید. این دانه در آشپزی و به عنوان ادویه در بسیاری از غذاها و دسرها استفاده می‌شود و دارای عطر و طعم خاصی است.

به معنای نارگیل:

در برخی از مناطق، این کلمه به نارگیل نیز اطلاق می‌شود. نارگیل میوه‌ای است که در مناطق گرمسیری رشد می‌کند و دارای آب و گوشت خوراکی است.

این کلمه در قرآن:

در قرآن این واژه به معنای اغماض و چشم‌پوشی به کار رفته است. این کاربرد نشان‌دهنده یک جنبه معنایی عمیق‌تر است که به مفهوم بخشش و عدم توجه به خطاها اشاره دارد. این کلمه 5 بار در قرآن تکرار شده و به مفاهیم اخلاقی و انسانی مرتبط است.

لغت نامه دهخدا

جوز. [ ج َ ] ( ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) میانه چیزی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). وسط چیزی. ( غیاث اللغات ). || معظم چیزی. ج، اجواز. ( منتهی الارب ). || ( معرب، اِ ) از فارسی. ( جمهرة از المزهر ). گردو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). چهارمغز. معرب گوز است که گردکان باشد. ( برهان ) ( المعرب جوالیقی ):
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.بسحاق اطعمه.رجوع به شرح نصاب شود. || نارگیل. ( فرهنگ فارسی معین ).
جوز. ( اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است. سکنه آن 622 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، لبنیات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

گردو، گردکان، واحدش جوزه
( اسم ) گردو. یا جوز هندی. نارگیل.
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)
گذشتن از محل با سیر در آن (قاموس - اقرب) از سیئات آنها می‏گذریم چون او و مؤمنان از کنار نهر گذشتند. طبرسی در ذیل آیه اول گوید: اصل آن از جواز و آن به معنی مرور از چیزی بدون مانع است. در قرآن به معنی اغماض و چشم پوشی است.

جملاتی از کلمه جوز

جوز را در پوستها آوازهاست مغز و روغن را خود آوازی کجاست
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم