صنعت

صنعت

صنعت به مجموعه فعالیت‌ها و فرآیندهایی گفته می‌شود که به تولید کالاها و خدمات می‌پردازند. این فعالیت‌ها شامل استخراج مواد خام، فرآوری، تولید، و توزیع محصولات نهایی هستند. صنایع می‌توانند به دسته‌های مختلفی تقسیم شوند، از جمله صنعت تولیدی، خدمات، کشاورزی، و صنعت استخراجی.

در معنای وسیع‌تر، صنعت به زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی یک کشور نیز اشاره دارد و نقش مهمی در توسعه اقتصادی و اشتغال‌زایی ایفا می‌کند. صنایع می‌توانند به صورت دستی یا ماشینی فعالیت کنند و شامل انواع مختلفی از کارگاه‌ها و کارخانه‌ها هستند.

لغت نامه دهخدا

صنعت. [ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) پیشه و هنر. ( غیاث اللغات ):
روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت [ شاعری ] همی
هم خزینه هم قبیله هم ولایت هم لوی.منوچهری.درین بام گردان و این بوم ساکن
ببین صنعت و حکمت و غیب دان را.ناصرخسرو.تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم. ( کلیله و دمنه ).
صنعت من برده ز جادو شکیب
سحر من افسون ملایک فریب.نظامی.استاد من فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت وگرنه بقوت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ( گلستان ). رجوع به صنعة شود. || مصنوع. ساخته. || ( مص ) نت ساختن برای شعری. آهنگ ساختن موسیقی دانان قولی یا غزلی یا شعری را: فانشد الجماعة بیتاً... و احب ان یضاف الیه بیت آخر فبدره علی ابن مهدی... فاستحسنه ابوالحسن... و کان ابوالعیسی بن حمدون حاضراً فقال له الصنعة فیهما علیک فطلب عوداً. ( معجم الادباء چ مارجلیوث ج 5 ص 428 ). || ( اِمص ) کیمیاگری. مشاقی. || ( اِ ) کیمیا. ( مفاتیح العلوم ).
- اهل صنعت؛ کیمیاگران: و بیشتری اهل روزگارخاصه اهل صنعت کوکب الارض، طلق را شناسند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| نیرنگ. حیلت. حیله: سوگند دهد که او [ صاحب صنعت ] با مساح صنعت و حیلت نکند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 111 ). || تدلیس. نفاق. دوروئی:
حافظم در مجلسی دُردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم.حافظ.صنعت مکن که هرکه مَحبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد.حافظ. || تکلف. جمله پردازی:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.حافظ. || ظاهرسازی. ساختگی. تصنع:
همچو جنگ خرفروشان صنعت است.؟
صنعة. [ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) کار. پیشه. ( منتهی الارب ). کار. ( مهذب الاسماء ). صنعت. رجوع به صنعت شود.
صنعة. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای ذمارالیمن. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(صَ عَ ) [ ع. صنعة ] (اِ. ) ۱ - فن، پیشه. ۲ - حیله، چاره.

فرهنگ عمید

۱. (اقتصاد ) عملکرد هریک از مراکز تولیدی اعم از کارخانه ها و کارگاه ها: صنعت داروسازی.
۲. (اسم ) (اقتصاد ) هریک از شاخه های تولید: صنعت فرش، صنعت سینما.
۳. (اسم ) پیشه، کار.
۴. (اسم ) (ادبی ) در بدیع، هریک از آرایه های لفظی و معنوی: صنعت تشبیه.
۵. (اسم ) [قدیمی] هنر.
۶. [قدیمی] تظاهر، تصنّع.

فرهنگ فارسی

پیشه، هنر، کار
۱ - ( مصدر ) به کار بردن مهارت و سلیقه در جلوه جمال به واسطه تقلید یا ابتکار به عبارت دیگر وسیله ایست که بشر بدان عقیده خود را راجع بکمال بیان کند هنر. ۲ - آهنگ ساختن موسیقی دانان برای قولی یا غزلی نت ساختن برای شعری. ۳ - ( صفت ) ساخته. ۴ - ( اسم ) کار پیشه حرفه. ۵ - کلیه تغییراتی که بشر در مواد طبیعی می دهد تا بهتر و بیشتر از آنها استفاده کند مثلا تبدیل گندم به آرد تبدیل پنبه و پشم و ابریشم به پارچه استخراج نفت و فلزات جمع: صنایع. ۶ - حیاه چاره.

دانشنامه آزاد فارسی

صنعت (industry)
استخراج و تبدیل مواد خام، ساخت کالاهای گوناگون، و تأمین خدمات. صنعت ممکن است از نوع فناوری تراز پایین، غیرتخصصی، و متکی به کارگر عادی باشد، که در کشورهایی با نیروی کار فراوان و غیرماهر دیده می شود یا ممکن است بسیار خودکار، ماشینی و تخصصی باشد و از فناوری پیشرفته استفاده کند که در کشورهای صنعتی مشاهده می شود. گرایش های غالب در فعالیت های صنعتی دوران اخیر عبارت اند از رشد فناوری های الکترونیک، روباتیک، و میکروالکترونیک، توسعۀ عملیات استخراج نفت در دریا، و نیز پیشاهنگی ژاپن و سایر کشورهای حوزۀ اقیانوس آرام برای ساخت و توزیع وسایل الکترونیکی، رایانه، و خودرو.
صنعت

جملاتی از کلمه صنعت

آن یکی گفت هر یکی ز شما باز گوئید صنعت خود را
هر آن صنعت که با خشت و گل آید ترا از سنگ باید حاصل آید
علم آن بود، آری، که مردم آن را برخواند از این صنعت الهی
هرچند که در جهان هنر بی ثمر است این صنعت عکس تو به از هر هنر است
ازین صنعت نگارانی که دیدیم به این صنعت شما را بر گزیدیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم