لغت نامه دهخدا - صفحه 55
- قشلاق سرداراشرف
- ابوالودعان
- جزاویی
- زطم
- ارتاک زرکسس
- اثقال
- متجعب
- چشم دریده
- نهقه
- گسترانیدن
- روباروی شدن
- قارون دژ
- مجواب
- ابن دهن
- قذیعمه
- تبهکن
- علی صقلی
- چمن خیز
- تنجیع
- ابن الاعدی الحر
- اطساطعش
- مغمور
- پلوان
- خوش سر و وضع
- امام زاده شاهی
- بیزانیدن
- عقد کردن
- لیسیده
- عمر قضوی
- تنگل مزار
- مزیت نهادن
- زنگره
- علی نخلی
- یک ذره
- در شورانیدن
- عرب بکر
- دقیه
- عقام
- نیشگون
- ریش قاضی
- شاخ سوخته
- عرامه
- ابوالحسن بن خیر
- دو کاردی
- بنت اللبون
- اونگ
- عذاویط
- ذجل
- زکام
- اضباع
- کرکر
- اخترام
- دم جنبان
- تعصیب
- زبنیانی
- لباب الحنطه
- قباءه
- خسرو نشان
- کدانه
- متنخع