دله

دله

دله، که به عنوان راسوی بزرگ یا ولورین نیز شناخته می‌شود، بزرگ‌ترین عضو خانواده راسویان و بومی آمریکای شمالی و شمال اوراسیا است. این جانور گوشتخوار و نیرومند بیشتر به یک خرس کوچک شباهت دارد تا به راسو. ظاهر ترکیبی از گورکن و یک خرس کوچک با خز زبر و تیره است که در هر طرف بدنش نوارهای کم‌رنگی وجود دارد. طول این حیوان ممکن است به ۱.۲ متر و وزن آن به حدود ۲۷ کیلوگرم برسد. نام علمی این گونه، gulo در زبان لاتین به معنای حریص یا دله است و معمولاً با همین لقب شناخته می‌شود. در برخی نقاط ایران نیز خویشاوندان آن مانند سمور و قاقم به نام دله شناخته می‌شوند. این نام به دلیل متابولیسم بالای دله است که او را وادار می‌کند تا به سرعت غذا بخورد و گاهی اوقات به شکار اضافی بپردازد. همچنین به خاطر جسارت و درندگی بالایش، قادر است به طعمه‌هایی که چندین برابر بزرگ‌تر از خود هستند، حمله کند. زیستگاه این حیوان شامل جنگل‌هایی با درختان مخروطی مانند کاج، صنوبر و سرو است. این جانور به شکار پرندگان و پستانداران کوچک می‌پردازد و از لاشه جانوران نیز تغذیه می‌کند، اما توانایی شکار جانوران بسیار بزرگ‌تری مانند انواع گوزن را نیز دارد. به قدری درنده‌خو و مهاجم است که می‌تواند سایر شکارچیان و حتی خرس‌ها را از طعمه‌های خود دور کند. این حیوان و گورکن در بسیاری از ویژگی‌های رفتاری مشترک هستند.

لغت نامه دهخدا

( دلة ) دلة. [ دَل ْ ل َ ] ( ع اِ ) محبت عاشقانه. ( ناظم الاطباء ). ادلال. ( ذیل اقرب الموارد از تاج ). || منت. ( ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دله. [ دَ ل َ /ل ِ ] ( اِ ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است. ( از برهان ). ابن مِقرض، و آن جانورکیست قاتل و کشنده کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. ( از تاج العروس ذیل مقرض ).روباه سفید که از پوست آن پوستین کنند و آن پوستین را نیز گویند و معرب آن دلق است و برخی گویند آن گربه صحرایی است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). گربه صحرایی و برخی گویند روباه سفید. ( از غیاث ). گربه دشتی. ( شرفنامه منیری ). پستانداری است از راسته گوشتخواران جزو تیره سموریان به قامت گربه، دارای پاهای کوتاه و دم دراز و پوست نرم و به رنگ زرد یا قهوه ای. زیر گردن و شکمش مایل به سفیدی است. پوست دله را آستر جامه و دستکش سازند: خواسته ایشان [ مردم ناحیت براذاس ] پوست دله است. ( حدود العالم ).
همیشه تا به صورت یوز کمتر باشد از آهو
همیشه تا به قوت شیر برتر باشد از دله.فرخی.و او راست [ زحل را ] گاو... و دله و گربه... ( التفهیم ).
ز هرسو بی اندازه در وی بجوش 
بتان پرندین بر دله پوش.اسدی.کنون بود که ز گرما گران شود بر تن 
سمور و قاقم و سنجاب و دله و روباه.فلکی.گربه نه ای دست درازی مکن 
با دله ای ده دله بازی مکن.نظامی.چو سنجاب و قاقم سمور و فنک 
دله صدر و روباه و ابلق ادک.نظام قاری ( دیوان ص 186 ).در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر.نظام قاری ( دیوان ص 19 ).استدلاق؛ برآوردن دله را. ( از منتهی الارب ).
- دله پیسه؛ کنایه از شب و روز: 
روز و شب از قاقم و قندز جداست 
این دله پیسه پلنگ اژدهاست.نظامی.|| موش خرما. راسو. نوعی موش صحرایی.( از فرهنگ لغات عامیانه ). || جامه پشمینه و خرقه مرقع درویشان که از آن پشمها آویخته باشد.( از برهان ). پشمینه ای است با مویهای آویخته که درویشان پوشندش، و دلق همانست. ( شرفنامه منیری ).
دله. [ دَ ل َ / ل ِ ] ( ص ) در تداول، آنکه هر خوردنی بیند خوردن خواهد. آنکه هرچه از خوردنی بیند خواهد، و بیشتر کودکان را گویند. آنکه هرچه از خوردنی بیند ازآن خوردن خواهد. آنکه هر چیز از خوردنیها بیند خواهد، و بیشتر در اطفال آرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پرخور. شکمخواره. شکمباره. هوسناک و شکمو. || کسی که متمایل به چیزهای کوچک و پست و اندک بها باشد. آدم پست و کوتاه نظر. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ معین

(دَ لَ یا لِ ) (ص. ) (عا. ) ۱ - چشم چران. ۲ - هرزه، ولگرد.
( ~. ) (اِ. ) ظرفی مانند کوزه، دبه.

فرهنگ عمید

قلب، دل.
۱. شکم باره، چلاس.
۲. [مجاز] چشم چران.
۳. [مجاز] هرزه، ولگرد.
= دله: کرده ابلیس را به عشوه تباه / دله را داده بازی روباه (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۵ ).

فرهنگ فارسی

زنی پر حیله و مکر مشهور به (( دله محتاله ) ) ( و بغلط دله مختار ) که داستانی در باب او پرداخته اند: (( کرده ابلیس را بعشوه تباه دله را داده بازی روباه ) ) ( ظهیر فارابی )
جانوری گوشتخوارشبیه سمورباندازه گربه، چلاس، چشم چران، هرزه، ولگرد
( صفت ) ۱ - چشم چران هرزه. ۲ - ولگرد. ۳ - دست کج دزد. ۴ - پر خور شکمخواره.
سرگشته و دیوانه از عشق و یا از اندوه.

دانشنامه عمومی

دَله یا راسوی بزرگ یا ولورین ( نام علمی: Gulo gulo ) بزرگ جثه ترین عضو خانوادهٔ راسویان و بومی آمریکای شمالی و شمال اوراسیا است. دله یک گوشتخوار درشت و نیرومند است که بیشتر به یک خرس کوچک می ماند تا راسو. شکل ظاهری این جانور آمیزه ای از گورکن و یک خرس کوچک با خز زبر و تیره رنگ است که در هر سمت بدن یک نوار کم رنگ دارد. طول آن ممکن است به ۱. ۲ متر و وزن آن حدوداً به ۲۷ کیلوگرم برسد.
نام علمی این حیوان gulo در زبان لاتین به معنی حریص یا دله است و معمولاً هم با همین لقب شناخته می شود. همان طور که در نقاطی از ایران نیز خویشاوندان آن همچون سمور و قاقم را دله می نامند. دلیل این لقب آن است که دله هم مثل دیگر خویشاوندان راسوسان خود به دلیل متابولیسم بالای بدنش باید به سرعت غذا بخورد و خیلی از اوقات دست به کشتار اضافه می زند و همچنین از درندگی و جسارت بسیار بالایی برخوردار است و به طعمه هایی چندین برابر بزرگ تر از خود حمله می کند.
زیستگاه دله جنگل های متشکل از درخت هایی از گروه مخروطیان یعنی انواع کاج، صنوبر و سرو است.
راسوی بزرگ، پرندگان و پستانداران کوچک را شکار می کند و از لاشهٔ جانوران نیز تغذیه می نماید اما قادر است حتی جانوران بسیار بزرگ تر از خود همچون انواع گوزن را از پا درآورد. [ نیازمند منبع]
دله چنان درنده خو و مهاجم است که می تواند سایر صیادان و حتی خرس را از صید خود دور نماید. دله و گورکن در بسیاری از خصلت های رفتاری اشتراک دارند.

ویکی واژه

(عا.)
چشم چران.
هرزه، ولگرد.
ظرفی مانند کوزه، دبه.
دله

جمله سازی با دله

دارد دم مسیح همانا در آستین زینسان که زنده کردن دلها شعار اوست
قهرمان عشق دلها را مسخر کرده است هر کجا آهی که بینی رایت اقبال اوست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت