در زبان فارسی، واژه مخالف به معنای پادزهر یا نشانهای از عدم توافق و تضاد با چیزی به کار میرود. این واژه میتواند به عنوان اسم یا صفت مورد استفاده قرار گیرد و قابلیت ترکیب با دیگر واژگان را دارد و عبارات متنوعی را ایجاد کند. در زبان فارسی، این کلمه به طور یکسان برای مردان و زنان به کار میرود، اما در موارد صرف، توجه به تعداد مفرد یا جمع اهمیت دارد. هنگام استفاده از این واژه در جملات، باید به ساختار صحیح جملات توجه کرد. در نوشتار رسمی، رعایت قواعد نگارشی مانند استفاده از ویرگول و نقطه در جملات حاوی کلمه مخالف الزامی است. همچنین، دقت به قواعد املایی و استفاده صحیح از حروف بزرگ و کوچک نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است.

مخالف
لغت نامه دهخدا
مخالف. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) دشمن. خصم. ( ناظم الاطباء ). خلاف کننده. ( آنندراج )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مقابلِ موافق] ناسازگار.
۳. (اسم، صفت ) دشمن، مخاصم.
۴. [قدیمی] گوناگون، رنگ به رنگ: ز لاله های مخالف میانْش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی: ۱۲۹ ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کلمه مخالف
که چو من بر قرار گیرد تخت وز مخالف کنار گیرد تخت
چشم مخالف را بیاژن به تیر چون کف یاران که به زر آژدی
تا به کی آن راست قد قول مخالف پرده عشّاق در عراق بسوزد