فرهنگ فارسی - صفحه 1207
- بی بغل
- بی بی شیروان
- بی بی طلایی
- بی بی کلا
- بی بی گل مرده
- بی تاو
- بی ترستان
- بی جان شدن
- بی جان کردن
- بی جانین
- بی خایه
- بی خر و خاوند
- بی دخلی
- بی دل و دماغ
- بی دودمان
- بی دیسیپلین
- بی رادع و مانع
- بی رو دربایستی
- بی روایی
- بی ریش باز
- بی زاد و رود
- بی زادی
- بی زنجیره
- بی زینهاری
- بی سر و دل
- بی سر و دلانه
- بی سوسه
- بی سیرت
- بی سیرتی
- بی شاخ و دم
- بی شبه و ند
- بی شرافت
- بی شرفی
- بی شره
- بی شهری
- بی شوخی
- بی شوهری
- بی شویی
- بی شکه
- بی شیری
- بی صاحب مانده
- بی صلت
- بی طرفدار
- بی طرفداری
- بی ظهیر
- بی عدتی
- بی عزمی
- بی عطوفت
- بی عفاف
- بی عفافی
- بی عقیده
- بی علاجی
- بی غایله
- بی غم شدن
- بی غم کردن
- بی فرزانه
- بی فرهی
- بی فضلی
- بی فهمی
- بی قد و قدم