فرهنگ فارسی - صفحه 1208
- بی قرینگی
- بی قلعی
- بی قماش
- بی قوام
- بی لاد
- بی لطافت
- بی لپه
- بی لگام
- بی مأوی
- بی مبالاتی
- بی محاسبه
- بی مرام
- بی مزه گوی
- بی مساس
- بی مسلکی
- بی معاش
- بی ملاک
- بی منتهی
- بی منزلی
- بی مو شدگی
- بی مکسب
- بی نشاطی
- بی نعل
- بی نگرش
- بی نیاز کردن
- بی نیاز گشتن
- بی نیازی دادن
- بی هنر شدن
- بی هول و تکان
- بی وفایی کردن
- بی چاک و بست
- بی چوبه
- بی ژنگ
- بی کار کردن
- بی کارگی
- بی کم و زیاد
- بی کم و کسر
- بی کوئی
- بی کیدن
- بی گاره
- بی گذشتی
- بی گناه گونه
- بی یاد و هوش
- بی یاد و هوشی
- بیات ست علی
- بیت ایل
- بیت مدن
- بیجاده اب
- بیجاده طبع
- بیخ اور
- بیخ نی
- بیخ ور
- بیخ کنی
- بیخود بیخود
- بید رو به پائین
- بید گیاه
- بیداد کار
- بیداد کش
- بیداد کشی
- بیدادی کردن