لغت نامه دهخدا - صفحه 208
- آرامکردن
- بور طخیله
- فکار
- سلیمان وار
- طهفه
- ثنانیوش
- یک رسیدن
- متکوی
- پیرجمال
- چیز دار
- ژند
- تبابیل
- ترانزاتلانتیک
- مفرشه
- سبب ساختن
- جفت گیری
- همبالین
- گونه سرخ
- محمودک
- مقدشی
- حسین طلائی
- مهبج
- قاضی القضاه علم
- اجدل
- بیصاحب
- تجاهر
- امزاجرد
- چراشا
- عالی همتی
- استنکاح
- فنری
- درشته
- ازحاف
- فرستافه
- مذمذه
- قاضی وهب
- ناخویشتن دار
- چغاز
- پائین بازار رود
- ناسری
- تصرف داشتن
- ام الولید
- هروم
- کفلاء
- بیرون انداختن
- خطدار
- ذی حق
- گردیهود
- انکاف
- قلعه تل
- مشدح
- قدنما
- طحروره
- جوخی
- مجدب
- سپهبد
- دساسی
- چاه پیز
- صفا زدن
- رجحان دادن