لغت نامه دهخدا - صفحه 106
- طالع مند
- شودی
- تنه شدن
- بامبره
- راهبی
- تجدر
- بظراء
- معد انبار
- تزعیر
- مداعصه
- شناءه
- اوچ قوئی
- بند داشتن
- لطیف رومی
- در غلپکین
- کون کردن
- کلامی
- تثجیر
- منگله
- مقنور
- بحال
- مضعوف
- جبهه سا
- پرغضب
- دررفته
- لفظ
- اثنا عشریات
- ریواس
- ناحرتان
- مفتح
- خط درکشیدن
- مستحیله
- پساکلا
- لاغ
- ناپلوز
- لاغرمیان
- تلکه کردن
- تند و تیز
- خاثر
- ورجستگی
- حریص چشم
- شاه وران
- خارا بافی
- ناشیگری
- گرد و قلنبه
- مندو
- گراسیان
- باذغیس
- شهر بلقیس
- خیس کردگی
- بیله ور
- نازادن
- شور فتادن
- جامه ٔ اهاردار
- شیمت
- پیرمحمد کابلی
- قیاوار
- مژده یافتن
- ابطل
- گوارد