فرهنگ فارسی - صفحه 1641
- بادریسه چشم
- بادله دوز
- بادنجان بری
- بادنجان بیک
- باده انداختن
- باده برگرفتن
- باده خایه
- باده لونی
- باده ٔ ریحانی
- باده ٔ سرجوش
- باده ٔ شبگیر
- باده ٔ شفقی
- باده ٔ قرمزی
- باده ٔ لعلی
- باده ٔ مست
- باده ٔ ممزوج
- باده ٔ ناب
- باده پالا
- بادی النظر
- بادید امدن
- بادیه اشام
- بادیه النمل
- بادیه ٔ حجاز
- بادیه ٔ غول
- بادیه ٔ محن
- بادیه پیمائی
- باذ افراه
- بار برگرفتن
- بار تیماوس
- بار جوق
- بار خیزی
- بار خیمه
- بار فکندن
- باران امدن
- باران خواستن
- باران ناک
- باردان بزرگ
- بارع زوزنی
- بارن منتر
- بارنکو مسکون
- بارنگ بویه
- باره افکن
- باره ٔ نهم
- باره کوب
- بارون دوبد
- باریاب شدن
- باریک اباد
- باریک ابسر
- باریک اواز
- باریک پرناک
- باریک گردیدن
- باریک گیر
- باز استادن
- باز اوریدن
- باز ایستادگی
- باز ایندگی
- باز بخشیدن
- باز تافتن
- باز خندیدن
- باز دوسانیدن