لغت نامه دهخدا - صفحه 7
- مشجب
- قتلغ
- آغشته کردن
- متناوبا
- بلنج
- لازمه
- عموما
- بد حالی
- ستمگری
- اغلان
- تأکد
- مشبه به
- رنجوری
- تسفسط
- ساده تن
- اقانیم
- اخوین
- آب قند
- خواستنی
- تبتیل
- رامکا
- زبان محلی
- حرف شنو
- طبیعه
- لب چین
- مزارستان
- انگول
- آوازهخوانی
- فشارش
- مشغولیت
- بیمسمی
- برهمی
- اجماعا
- انگنار
- برجستگی
- اشارات
- بیشوهری
- آهنگی
- فحاش
- شبگیر کردن
- جیغ کشیدن
- تیره پشت
- ضخام
- عادت کردن
- بشقابی
- حقالزحمه
- خاک و خل
- زنبری
- خیاطخانه
- بخون
- لغیط
- بدگواری
- عوجه
- آشتیپذیر
- سرحال
- طبع نواز
- خالب
- سیاه دست
- بسندگی
- عبور و مرور