کلمات لغت نامه دهخدا - صفحه 24
- آبلهمرغان
- آده
- آسمانخراش
- آوج
- ابتهال
- ابد
- آلودگی
- آهنگ
- اتفاقاً
- آکام
- آئين
- آئینه
- آب باران
- آباء
- آباد
- آبخوست
- آبخیز
- آبدان
- ابداء
- اسفیداج
- افریقا
- آتش باد
- آخ
- آداب
- آذرگشسب
- آرک
- آزمایشگاه
- آزمون
- آشفتن
- آشوب
- آغوش
- آفریدن
- آلا
- آلای
- آمده
- آیا
- اكثر
- دردادن
- استوان
- اکاد
- آجان
- اغلوطه
- دوپیکر
- آسمانه
- ادمان
- باستانشناسی
- بردک
- ازاين
- سفیدک
- حباحب
- آب انبار
- آب جو
- آلي
- آبا
- آبخو
- آبده
- آبراهه
- آبشخور
- آبها
- آبو
- آبکش
- آتی
- آخُر
- آزمايش
- آسوده
- آسيا
- آشکارا
- آفتاب پرست
- آلبانی
- استحمام
- اشمیت
- اضعف
- انساندوست
- برو
- آب دهان
- آب سرد
- آب سیاه
- آب شور
- آب معدنی
- آب کشی
- آب گرم
- آب
- آبشور
- آبنوس
- آبنوسی
- آبکشی
- آخره
- آذرخش
- آذرگون
- آرام گرفتن
- آرمیدن
- آرنده
- آناناس
- آوردن
- اریون
- آذرنگ
- احیا
- آهن
- آ
- آب فشان
- آب و گل
- آبخور
- آبنبات
- آتش پرستی
- آتشپرست
- آخر
- آخرالزمان
- آرام بخش
- آرون
- آسام
- آسم
- آسپ
- آفرین
- آو
- آئينه
- آب بندی
- آبگینه
- آبانبار
- آتش دست
- آتشدان
- آخر زمان
- آمنی
- اسپرد
- ارتین
- آشتیان
- آتش تاب
- آخر بین
- آشتی
- آویز
- آبخست
- آبدستان
- آبدیده
- آبسنگ
- آبگینه گر
- آبگینهگر
- آبدیده
- آبفشان
- آبگذر
- آتش ناک
- آتش گردان
- آتشناک
- آتشکار
- آجودانباشی
- آدرنگ
- آدم شناس
- آدمیرال
- آدمشناس
- آدیش
- آذرجشن
- آرامیدن
- آرکاس
- آریغ
- آزادی طلب
- آزادیطلب
- آزار کردن
- آزفنداک
- اظلال
- اعتلال
- افرازه
- افروشه
- التماس کردن
- امالبنین
- اندمه
- انقوزه
- اوستام
- سایه افکندن
- اوستان
- آجودان باشی
- آبجی
- آتش سرخ کن
- آب کار
- آتش پاره
- باز خشین
- دوطبقه
- آبستن شدن
- آوازه خوانی
- خطاف
- آزمایش
- آغارش
- آتشخانه
- آفروشه
- امید داشتن
- آب زندگانی
- جهانیدن
- آدمی خوار
- استعلاء
- آرامبخش
- تبسط
- آب غوره
- جفتک
- آمد شدن
- آهن داغ
- ذونسب
- آبریزان
- آشفتهسامان
- سربراه
- اندرگاه
- بشکل
- آبگذر
- آغر
- بارهنگ
- آشکارساز
- آبدست
- آزادمرد
- سیچیدن
- تفجر
- آتشخان
- آوازهخوان
- آسمان خراش
- آشکارسازی
- احتراز
- آنشان
- آشفته روزگار
- اشتالنگ
- آزدن
- دیرانی
- آدم کش
- شتالنگ
- آشفته روز
- آره
- جوالدوز
- دباب
- آبپز
- آبگرد
- آرواره
- تفجیر
- حروف ابجد
- تسحب
- بسیجیدن
- باد فتق
- ترغو
- آمارگیر
- آراء
- آبنما
- داغینه
- آسین
- آتش سوز
- آبگز
- آشفته سامان
- خدوک
- زایجه
- اثم
- آب رنگ
- احضاریه
- اعشاری
- ادویه
- آیین بندی
- آختن
- اردنگ
- آشنا روی
- ارصاد
- اسپیره
- آبدست
- اسائه
- ابریشم زن
- آبسته
- آکاسیا
- بریشم زن
- آلوده دامان
- آماج
- آخال
- بندگاه
- دیرنشین
- آتش زبان
- آمد شد
- حرف شنو
- آنقوزه
- آغز
- آسفالت
- ابلک
- آموزانیدن
- ثخین
- آب پشت
- آسمانخراش
- احشاء
- آبغوره
- تقي
- رشاء
- شخول
- آورنجن
- بیستار
- ابرنجن
- شاگردانه
- آزار دادن
- اشپل
- آبراه
- استکتاب
- حافد
- ثخن
- بلغده
- آبچین
- آبخورش
- آبرنگ
- آذار
- جهاندن
- آدمک
- امیرالبحر
- آدینده
- آخته
- آبکار
- تسهیم
- جوال دوز
- ابلوک
- آجیدن
- خشین
- ساوری
- دلسردی
- المپياد
- آبگیری
- اسفرزه
- آغاری
- اراقه
- استنساخ
- اسپوختن
- بار گرفتن
- باستار
- بغیاز
- بیسار
- حفد
- حق الناس
- خرمندی
- خواهش کردن
- درد دل کردن
- دهدهی
- دودوک
- دیگپایه
- ذوحسب
- سرچنگ
- شخل
- آتشپاره
- اباحت
- آب خورش
- آتشکار
- اجتلاب
- اشپیل
- انخفاض
- بلغنده
- دست برنجن
- دیوباد
- آزادمردی
- آماجگاه
- آب خشک کن
- آرام شدن
- آغشتن
- آلیز
- آغوز
- آبفشان
- آفتابگیر
- آفرازه
- آموزاندن
- بادامک
- آبرومند
- آب رخ
- آب گیر
- آبنما
- آتش نشان
- آثام
- آثم
- آشغال
- آشفتهبخت
- آفتابپرستی
- آفرینگان
- آکنده گوش
- آکندهگوش
- اجدع
- ارجوزه
- بارتلمه
- بارتولومه
- باور کردن
- بلهاء
- تثریب
- تخریق
- جدع
- جلویز
- جلیز
- خمیازه کشیدن
- درنوشتن
- روروک
- روز بخیر
- آفتاب گاه
- اردوکشی
- بادزن
- آشفته بخت
- آفت زده
- آفتاب پرستی
- آفرنگ
- آماسیدگی
- ارتماس
- اسکیزه
- انتفاخ
- برگزیدگی
- تثاوب
- درانیدن
- شب بخیر
- آسیمه سار
- آسپیره
- آفت رسیده
- اباتت
- اندرونه
- آسوده دل
- بادبزن
- آبزن
- اجتباء
- احاله
- آفتاب رو
- آبگون
- آببندی
- آجل
- آسوده خاطر
- آسیمه سر
- آشی
- آمیلوز
- آشکار ساختن
- اباته
- انغماس
- استیجار
- آغاز نهادن
- استثنائی
- بُله
- استجاره
- استلزام
- آب خضر
- آب راه
- آبادانی
- آبسکون
- آخرت
- اویشن
- آبرفت
- آرام جای
- آغازیدن
- آهختن
- ارتجاء
- اعتدال بهاری
- اقاقیا
- آء
- آب انگور
- آب خور
- آب خوردن
- آهیختن
- بساونده
- بصل النخاع
- بطنی
- ثابتي
- جداری
- جگری
- حدایق
- حشیشی
- حقيق
- حقشناسی
- حلاق
- حوالت
- خاراندن
- خاطف
- خالب
- خامکار
- خانوار
- خاکپاش
- خایف
- خبرگی
- خبر
- خدم
- خر کردن
- خراب آباد
- خرابکاری
- خرامنده
- خرزه
- خرمنگاه
- خرید
- خسروانه
- خسیسی
- خشو
- خشوع
- خصیب
- خطائی
- خطبه
- خفیر
- خلوتی
- خلّخ
- خلی
- خلیه
- خماری
- خماهن
- خمیرمایه
- خنب
- خنزیر
- خواب آور
- خوابآور
- خوابانده
- خوابی
- خواست
- خواسته
- خوالیگر
- خوان یغما
- خواهرانه
- خوبتر
- خودداری
- خودش
- خودمختار
- خودپرست
- خورشی
- خورند
- خوش خواب
- خوش نمک
- خوش گوار
- خوشتر
- خوشخو
- خوشنودی
- خوشه چین
- خوشگوار
- خون کردن
- خونبها
- خونگرم
- خونگرمی
- خوگر
- خویشان
- خي
- خُم
- خیالبافی
- خیرالانام
- خیراندیش
- خیره کش
- خیول
- داء
- دائما
- داختن
- داخل
- دادرس
- دادند
- دادگستر
- دادگستری
- دارا بودن
- دارائی
- دارالقرار
- دارالملک
- دارد
- داشت
- داغداری
- داغدیده
- داماد
- دامنگیر
- دامپرور
- دامپروری
- دامگاه
- دانست
- دانمارکی
- دانی
- دانیا
- دای
- دایره زنگی
- دایگانی
- دایگی
- دبار
- دبز
- دبیره
- دخنه
- دخو
- در باز کن
- درا
- درازا
- درازگوش
- دراکم
- درباب
- دربدری
- درجمله
- درخانه
- درختکاری
- دردی
- درزمان
- درستکاری
- درشت خو
- درشم
- درشکن
- درطلب
- درغم
- درن
- درهمه
- درو نه
- درواقع
- درودگری
- دروغی
- درگذشت
- درگل
- دریادار
- دریاسالاری
- دریافت کردن
- دریای خزر
- دریای مازندران
- دریای نیل
- دریایی
- دریغا
- دس
- دست مردی
- دست کج
- دستاس
- دستان
- دستانه
- دستر
- دسترس
- دسترسی
- دسترنج