فرهنگ فارسی - صفحه 1270
- شش کاکل
- شش کلکی
- شعله اسا
- شعله اشام
- شعله اواز
- شعله پیشه
- شغال چس
- شفا ساز
- شفق جلوه
- شفقت کردن
- شق زدن
- شق شدن
- شل و پل
- شل گرفتن
- شلغم با
- شله پز
- شله کردن
- شلوغ پلوغ
- شم غازان
- شمار گاه
- شماره زن
- شمر طل
- شمشاد بوی
- شمشه ملاط
- شمشیر الملک
- شمع ریختن
- شمع ساز
- شمعی رنگ
- شن شیلا
- شناس کردن
- شه بلوط
- شه بندر
- شه دوپاس
- شه نائی
- شه نگار
- شهد الود
- شهد امیز
- شهد طراز
- شهر امار دبیر
- شهر در کردن
- شهر گرفتن
- شهوت الود
- شهوت الوده
- شهوت بار
- شهوت پرور
- شهوت کش
- شهوت کشتن
- شهید کردن
- شهید گشتن
- شهیر شدن
- شو خودن
- شو و گیر
- شوخ رنگ
- شوخ شدن
- شوخ طبیعت
- شوخ گیر
- شوخی نمودن
- شور با فروش
- شور دست
- شور دولت