فرهنگ فارسی - صفحه 1269
- شب پیمایی
- شب پیمودن
- شب گذراندن
- شب یوزه
- شبان هنگام
- شبخوش کل
- شبستان فروز
- شبنما ی
- شتاب امدن
- شتاب اور
- شتاب باران
- شتاب جوش
- شتاب داشتن
- شتاب مردن
- شتاب نمودن
- شتاب کش
- شتاب گذشتن
- شتر زن
- شتر لب
- شتر گاو
- شخ و رخ
- شد و امد کردن
- شد و امد
- شد کارنده
- شد کاریده
- شد یار کردن
- شر اندیش
- شر انگیختن
- شر انگیزی
- شر خوردن
- شر فروختن
- شر نبذ
- شر و منشر
- شراب ریختن
- شربت حیوان
- شرح اسم
- شرر زدن
- شرط و شرطبندی
- شرف اباد
- شرق هندی
- شرم الود
- شرمسار شدن
- شره شره
- شروع نمودن
- شروین ماه
- شرکت اسلام
- شریعت نهادن
- شش ارکان
- شش بانو
- شش تره
- شش حرفی
- شش خاتون
- شش خنج
- شش شاخ
- شش علم
- شش مسکن
- شش و بش
- شش و پنج زن
- شش چوب
- شش کانج