فرهنگ فارسی - صفحه 1258
- زبرجد مصری
- زبون امدن
- زبون ماندن
- زبون نالی
- زبونی کردن
- زج لاوه
- زجر بردن
- زجر نمودن
- زحل رنگ
- زحل همت
- زحمت داشتن
- زحمت رسیدن
- زحمت کم کردن
- زخم بر گرفتن
- زخم بریان
- زخم رسیدن
- زخم زبان شنیدن
- زخم نظر
- زخم گرفتن
- زخم گه
- زد و بند چی
- زد و خورد کردن
- زر الو
- زر اندر زر
- زر اکنده
- زر بیاو
- زر تلی
- زر جول
- زر خول
- زر فان
- زر موج
- زر موزه
- زر کتان
- زراتشت بهرام
- زراد گاه
- زرافشان کردن
- زرج اباد
- زرد تیغ
- زرد رود
- زرد سا
- زرد پای
- زرد کوهی
- زرده خانه
- زرده زخم
- زرده کمر
- زرق اباد
- زرق سازی
- زرق پوش
- زرنشان گر
- زرنیخ قرمز
- زره باش
- زره دشت
- زره مرگ
- زره پیچ
- زره کان
- زره گذار
- زرگر خانه
- زرین اباد
- زرین بهره
- زشت خواندن