فرهنگ فارسی - صفحه 1257
- ز دست برگرفتن
- ز پای اندراوردن
- ز پای دراوردن
- ز پای فکندن
- ز پای نشاندن
- زئوس امن
- زاج جامد
- زاج خشک
- زاد دان
- زاد و ذریات
- زاد و ولد کردن
- زار و کیا
- زارع اباد
- زارم کلایه
- زاغ اشیان
- زاغ ده
- زاغ زبان
- زاغ سبز
- زاغ سه پر
- زاغ و زوغ
- زاغ و زیغ
- زاغ گرفتن
- زاغه فولاد
- زال ابرو
- زال مو سیه
- زان چوب قرمز
- زانو خم دادن
- زانو زنان
- زاهد خنک
- زایر خوان
- زب رباح
- زباله کش
- زبان اتشین
- زبان اذری
- زبان اشتیانی
- زبان اندر کشیدن
- زبان اور
- زبان اوری
- زبان بند کردن
- زبان تازه کردن
- زبان تر کردن
- زبان تنگ سروک
- زبان دراز شدن
- زبان دراز کردن
- زبان را درکشیدن
- زبان زد شدن
- زبان سپر
- زبان شکسته بسته
- زبان لابه کردن
- زبان موی شدن
- زبان پر بودن
- زبان کوته کردن
- زبانه کردن
- زبانه گیر
- زبر اب
- زبر امدن
- زبر زرنگ
- زبر زیر کردن
- زبر پر چین
- زبرجد سم