حاشیه

حاشیه

حاشیه متن به نوشته‌ای کوتاه اطلاق می‌شود که معمولاً به صورت حاشیه‌نگاری یا بین خطوط برای توضیح معنای یک کلمه یا بخشی از متن درج می‌شود که می‌تواند به زبان اصلی متن یا زبانی متفاوت باشد. در زمینه یادگیری ماشین، به یک نقطه داده خاص اشاره دارد که فاصله آن از مرز تصمیم‌گیری را نشان می‌دهد. لازم به ذکر است که فاصله‌های مختلفی وجود دارد که ممکن است برای داده‌های خاص و اهداف مختلف مناسب باشد. طبقه‌بندی آن به روشی اطلاق می‌شود که در آن از حاشیه هر نمونه برای یادگیری یک طبقه‌بندی استفاده می‌شود. حداکثر کردن حاشیه تحت شرایط خاص می‌تواند در یادگیری ماشین و الگوریتم‌های استنتاج آماری بسیار مفید باشد. چندین هیپرپلان وجود دارد که قادر به طبقه‌بندی داده‌ها هستند. بهترین انتخاب به عنوان هیپرپلان بهینه، آن است که بیشترین جدایی را بین دو کلاس ایجاد کند؛ بنابراین، ما آن را به گونه‌ای انتخاب می‌کنیم که فاصله از آن به نزدیک‌ترین نقطه داده در هر طرف به حداکثر برسد.

لغت نامه دهخدا

حاشیه. [ ی َ ] ( ع اِ ) حاشیت. حاشیة. کنار. کناره. کرانه: اگر از این جهت غباری برحاشیه خاطر شریف نشسته است ارش این جنایت را ملتزم شوم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 196 ). || کناره و پیرامن جامه و جز آن. سجاف. || قسمی یراق برای دوره لباس. || حشو.آکنه. || شرح. || شتران جوان خردسال. اشتر خرد. ( مهذب الاسماء ). ریزه از شتران ج، حواشی. || مردم خرد و فرومایه. ج، حواشی.
- حاشیه خیابان؛ کنار خیابان. پیاده رو.
|| کسان. اتباع. خدَم َ. حشَم. کسان و اهل مرد و خاصه او که در کنف اویند. بستگان. مصاحبان. همدمان:
مر حاشیه شاه جهان را و حشم را
هم مال دهنده ست و هم مال ستان است.منوچهری.زیرا که ولایت چو تنی هست و در آن تن
این حاشیه ٔشاه رگ است و شریان است.منوچهری.بچه نداند از لهو مادر نداند از عدو
آید ببردشان گلو با اهل بیت و حاشیه.منوچهری.هرگز به کجا روی نهاد این شه عالم
با حاشیه خویش و سواران سرائی.منوچهری.پیش شیر تنها رفتی و نگذاشتی که کسی از غلامان و حاشیة وی را یاری دادندی. ( تاریخ بیهقی ). صندوقهای شکاری بر گشادند تا نان بخورند و اتباع و غلامان و حاشیه همه بخوردند. ( تاریخ بیهقی ). و غلامان نوشتکین خاصه خادم از مرو دررسیدند با مقدمی خمارتکین نام و کدخدای نوشتکین محمودک دبیر و چند تن از حاشیه همه آراسته. ( تاریخ بیهقی ). جمله لشکر و حاشیت را گفت سوی بغداد باید رفت و برفتند... ( تاریخ بیهقی ). این شش هزار سوار و حاشیت یک ساعت دمار از شما برآرند. ( تاریخ بیهقی ). در باب تجمل و غلامان و آلت و حاشیت و خدمتکار وی زیادتها فرمودی.( تاریخ بیهقی ). امیر را براندند و سواری سیصد با اوو حرمها و حاشیت را بر استران و خران... ( تاریخ بیهقی ). احمد گفت: بیست هزار من نیل رسم رفته است خاصه را و پنجهزار من حاشیت درگاه را. ( تاریخ بیهقی ). نشاندند حرمها را در عماریها و حاشیت را بر استران و خران. ( تاریخ بیهقی ). از امیر فضل اندرخواه، خاصگان و حاشیت خویش را بخانه تو فرستد به مهمانی. ( تاریخ بیهقی ). ابوالفتح علی بن احمد... ببصره آمده با ابناء وحاشیة آنجا مقام کرده. ( سفرنامه ناصرخسرو ).
جبلی همچو دگر حاشیه در خدمت تو
چو قلم ساخته از سر همه ساله قدم است.عبدالواسع جبلی.

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع. حاشیة ] (اِ. ) ۱ - کناره، کناره لباس، ناحیه و غیره. ۲ - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. ۳ - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران. ۴ - مصاحبان، همدمان.

فرهنگ عمید

۱. لبه و کنارۀ چیزی.
۲. توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی.
۳. نقش ونگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود.
۴. [مجاز] موضوع غیر اصلی و فرعی.
۵. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه چهارگاه.
۶. [قدیمی] = حاشیت

فرهنگ فارسی

کناره، کرانه، ناحیه، حاشیت، اهل وعیال وکسان
( اسم )۱- کناره کران. جامه کتاب ناحیه و غیره. ۲ - شرحی که در کنار. رساله یا کتاب نویسند. ۳ - اطرافیان از اهل و عیال و چاکران و خدمتگزاران. ۴ - مصاحبان همدمان. ۵ - صدر الدین شیرازی وجود را دو حاشیه ( حاشیتین ) وجود نامیده گوید: وجود مطلق را دو حاشیه و طرف است که یک طرف آن واجب الوجود است و طرف دیگر آن هیولای اولی است. طرف و حاشی. اول در غایت شرف و نورانیت است و طرف و حاشی. دیگر آن در غایت ظلمت و خست است و متوسطات متفاوتند بر حسب قرب و بعد از مبدائ اعلی ۶ - گوشه ای در چهار گاه.جمع: حواشی.

فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل هوایی] ← حاشیۀ باند پرواز

جملاتی از کلمه حاشیه

بر حاشیه دعوی هرگز نگذشتند در دائره معنی هرگز نغنودند
زیرا که ولایت چو تنی هست و درآن تن این حاشیه شاه رگست و شریانست
اعجاز ازو دیده ام از من بشنو در حاشیه درس شرح جامی میگفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم