فرهنگ فارسی - صفحه 19
- کاردی کردن
- غلپ
- یعلول
- پاداش ده
- نورتاب
- شحز
- اودن
- زشک
- بخشایندگی
- داد بردن
- غار ثور
- تبرا
- اندازا
- دستک
- سیم پالا
- سابقه داری
- ضجور
- مشایخ
- گاوزبان
- اسیای صغیر
- تهتان
- چی کست
- مهما امکن
- دیو سپست
- قره چی بلاغی
- بغداد کهنه
- عگله زویهد
- حجازی کاتب
- نشان کش
- اذمه
- چماچم
- توحید الرومی
- غیه
- چنگور
- خند و تند
- پیچاپیچ
- غرشه
- گازومتر
- پز دادن
- پناد
- حمیدی بلخی
- گونیا کردن
- اردع
- هرنوع
- لیمو توله
- غبوه
- بی صاحب
- لافند
- دو بادام
- ستاره سریر
- گندم کاری
- آبگینه خانه
- اشراقیون
- متعادل
- لولیدن
- سیفه
- مقص
- خوش زیست
- مردانه شدن
- چنس