فرهنگ فارسی - صفحه 5
- بنه سوخته
- بد جنم
- مفرض
- قابلیت داشتن
- هفت رقعه ٔ ادکن
- خارجی شکل
- سوائم
- علی قونوی
- شارکالی شاری
- پرازرم
- سعاد
- اجرب
- ناتورالیست
- صیقل کار
- کناره گیر
- نزیف
- عنبر هندو
- ششلیک
- تیغ افراشتن
- تسکین بخش
- ساعت دیدن
- نو ساخت
- پوپش
- تمارض کردن
- بیشبالق
- بندواش
- چار اجساد
- متممیت
- دق داری
- دیوغول
- چل صبح
- نیک خدمت
- مسمومیت
- قدری
- کام دیمو
- کوخه
- زبونی کردن
- موطن
- اندر گردانیدن
- میناسم
- غاشیه دار
- یک چشمه
- نیسم
- انجیره گذار
- برج مروی
- شریط
- مطویات
- کیسه باف
- گل کیری
- جلافت
- خلطملط کردن
- یسیره
- شمند
- مفاجر
- بلیاد
- اندیشان
- باغ اقبال اباد
- اطلاع دادن
- بیریخت
- قابلیت امتداد