فرهنگ فارسی - صفحه 84
- مستمع
- متعاقباً
- عتاب
- ساعی
- تعلل
- مباهات
- مفروض
- رذیلت
- بدعت
- سفله
- مغموم
- وهن
- محمل
- درج
- چیره
- موهوم
- منوط
- حدید
- تهاتر
- متقن
- تراژدی
- تحلیف
- تنفیذ
- مستدام
- خدنگ
- ناسوت
- تموز
- بهائم
- اعتدال
- طرار
- مدح
- وضع
- ملصق
- قاضی عبدالجبار
- ادگار
- نکته گیر
- جهانگشای
- بشاشت
- بردم
- خون گرفته
- بخشایش
- بخدا
- ماش با
- اقاله
- تن جامه
- ناشزه
- باهی
- رجفه
- خاک توده
- سدار
- ماین
- انبت
- بد اندیش
- تیولی
- معصومی
- خرمن کوبی
- اخضری
- برسر
- باهوکلات
- بخت