خوار

خوار

این کلمه در زبان فارسی دارای چندین معنی و کاربرد است که به شرح زیر است:

معانی اصلی 

پست و زبون: این واژه معمولاً به معنای ضعف، حقارت یا عدم ارزشمندی در نظر گرفته می‌شود و برای توصیف حالتی به کار می‌رود که فرد یا چیزی از نظر اجتماعی، اخلاقی یا موقعیتی در وضعیت پایین‌تری قرار دارد.

بدبخت و ذلیل: در این زمینه، خوار به معنای کسی است که در شرایط نامساعد و سختی قرار دارد و عزت نفس او تحت تأثیر قرار گرفته و به نوعی احساس ناکامی و حقارت می‌کند.

معانی دیگر:

آسان و سهل: در برخی از متون، خوار به معنای چیزی است که به راحتی انجام می‌شود یا در دسترس است.

خورنده: در ترکیب با کلمات دیگر، این واژه به معنی خورنده یا مصرف‌کننده است. برای مثال گوشت‌خوار.

صدای گاو و گوساله و گوسفند: در این زمینه، خوار به معنی صدای خاصی است که از این حیوانات برمی‌خیزد.

لغت نامه دهخدا

خوار. [ خوا /خا ] ( ص، اِ، ق ) ذلیل. زبون. بدبخت. ( منتهی الارب ) ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ). مقابل عزیز

فرهنگ معین

(خا ) [ په. ] (ص. ) ۱ - آسان، سهل. ۲ - پست، زبون.

فرهنگ عمید

۱. ذلیل، پست، حقیر، زبون.
۲. [قدیمی] آسان، سهل.
* خوارخوار: (قید ) [قدیمی] بیهوده، عبث.
۱. = خوردن
۲. خورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): گوشت خوار، گیاه خوار.
بانگ گاو، گوساله، و گوسفند.

فرهنگ فارسی

بخشی است در جنوب شرقی تهران بر سر راه خراسان. عده ای از رودخانه هااز کوه دماوند بطرف آن سرازیر میشوند و چون مجاور کویراست آب و هوای اکثر نقاط آن بداست.کرسی آن ایوان کی (( ایوان کیف ) ) از دهات معروفش ارادان گرمسار و قشلاق است.
( اسم ) بانگ گاو و گوساله و گوسفند.
نام ناحیتی بوده است در فارس
خوار

جملاتی از کلمه خوار

سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش
از دل بهر نگار شکاری همی کند تا خودش بود بر آن دل زنهار خوار او
ز من دل بستدی کردی مرا خوار چنین باشد نگارا شرط یاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم