فرهنگ فارسی - صفحه 1263
- سر خود خوردن
- سر خویش گرفتن
- سر داستان گشادن
- سر در شکم نهادن
- سر در نشیب کردن
- سر درنیاوردن
- سر دستار چیدن
- سر دواندن
- سر راه داشتن
- سر رسن یافتن
- سر رسید نامه
- سر ریزه
- سر زانو نشستن
- سر زبان بودن
- سر زخم مالیدن
- سر زدگی
- سر زوری
- سر زیره
- سر سامه
- سر سری داشتن
- سر طاس نشاندن
- سر فروکشیدن
- سر فوت
- سر و رو کردن
- سر و سر داشتن
- سر و صحبت
- سر واکردن
- سر کسی تراشیدن
- سر کوتا
- سر کوهکی
- سر کوچکی
- سر کیف بودن
- سر گاو زدن
- سر گرداندن
- سر گم شدن
- سر گود
- سر گوشی گفتن
- سر یکی کردن
- سراب الیاس
- سراب برق
- سراب بیشه
- سراب حمام
- سراب سبز
- سراب غضنفر
- سراب میری
- سراب نرم بالا
- سراب گردان
- سراج خانه
- سراسیمه شدن
- سراغ دادن
- سراغ کردن
- سرافراز بیک
- سرافراز کردن
- سراندر زن
- سراندر سر
- سراپا دادن
- سرای محمود
- سرای هفت رخشان
- سرباز ماندن
- سربه نیست شدن