فرهنگ فارسی - صفحه 1239
- خوش پشت
- خوش پنجه
- خوش چشم و ابرو
- خوش کردار
- خوش گشتن
- خوشاب جان
- خوشبوی کردن
- خوشمزگی کردن
- خوشه خوار
- خوشه دره
- خوشه چیدن
- خوشه چینی کردن
- خوشه کردن
- خوشوقت بودن
- خوشوقت شدن
- خوشگل کردن
- خوف داشتن
- خوف زده
- خوف کردن
- خون اشامی
- خون الوده
- خون الودگی
- خون امدن
- خون بالا اوردن
- خون بینی شدن
- خون جوش زدن
- خون دیدن
- خون راه افتادن
- خون رفتگی
- خونابه اشام
- خونریز خو
- خونی تپه
- خونی رنگ
- خوک خانه
- خوک ماهی
- خوک هندی
- خوی الود
- خوی الوده
- خوی باز کردن
- خوی زا
- خوی کردن
- خویش را ساختن
- خویشتن اراستن
- خویشتن خواهی
- خویشتن داشتن
- خویشتن شناسی
- خویشتن نما
- خویشتن کام
- خویگان ارامنه
- خیار کبر
- خیال اصفهانی
- خیال بند
- خیال ساختن
- خیال ساز
- خیال طیف
- خیانت ورز
- خیانت کننده
- خیانت گری
- خیت شدن
- خیر اباد ماندگی