تالی

تالی

تالی یکی از اصطلاحات در علم منطق است که به معنای طرف دوم یک قضیه شرطیه به کار می‌رود. در زبان فارسی، این واژه به معنای پیرو و تابع است و در اصطلاح منطقی در مقابل مقدم قرار دارد. این مفهوم بخشی از قضیه شرطیه است که در پاسخ به شرط مطرح می‌شود و به آن وابسته است؛ به عنوان مثال، در قضیه شرطیه اگر زمین بین خورشید و ماه قرار گیرد، خسوف واقع می‌شود، عبارت خسوف واقع می‌شود تالی محسوب می‌شود. آن بخشی از قضیه شرطیه است که حرف جزا بر سر آن قرار می‌گیرد؛ مانند فالنهار موجود در قضیه شرطیه اگر خورشید طلوع کند، فالنهار موجود است. تفاوت میان مقدم و این مفهوم در قضیه شرطیه متصل، حقیقی است، در حالی که در قضیه شرطیه منفصل، این تفاوت به صورت مسامحی است. به همین دلیل، در قضیه شرطیه منفصل، هر یک از دو جزء می‌تواند به عنوان تالی یا مقدم شناخته شود. این امر به این دلیل است که در قضیه شرطیه متصل، یکی از اجزا ملزوم و دیگری لازم آن است و این ویژگی باعث تمایز طبیعی و ترتب میان دو جزء می‌شود، به طوری که همواره ملزوم بر لازم تقدم دارد. اما در قضیه شرطیه منفصل، به دلیل عدم ارتباط و جدایی میان دو جزء، رابطه تلازم و ترتب وجود ندارد و بنابراین، هر یک می‌تواند به عنوان تالی یا مقدم شناخته شود.

لغت نامه دهخدا

تالی. ( ع ص ) درپی رونده.اسم فاعل است از تِلو بمعنی پس چیزی رفتن است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). پیروی کننده. ( فرهنگ نظام ). پس رو. ازپس آینده. تابع. ( ناظم الاطباء ): این قدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد.( کلیله و دمنه ). || تال. تلاوت کننده. قاری. خواننده قرآن و جز آن: رب تال للقرآن و القرآن یلعنه. ( از منتهی الارب ). رجوع به تال شود. || قائم مقام. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || ( اصطلاح منطق ) جزء ثانی قضیه شرطیه و جزء اول آن را مقدم گویند چنانکه در قضیه حملیه موضوع و محمول گویند در شرطیه مقدم و تالی خوانند چنانکه: «اِن کانت الشمس طالعة فالنهار موجود». جمله اول را که «ان کانت الشمس طالعة» باشد، مقدم گویند و جزء ثانی را که «فالنهار موجود» باشد، تالی نامند و این نیز مأخوذاز تِلو است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ): 
مقدم چون پدر تالی چو مادر
نتیجه هست فرزند ای برادر.شبستری.رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 68-70 و حاشیه ملاعبداﷲ و شرح شمسه و کتب دیگر علم منطق شود. || ( اصطلاح هندسی ) مقدم آن بود که از دو چیز بنسبت نخستین یاد کنی و تالی آن بود که از پس یاد کنی و مقدم را بدو منسوب کنی. ( التفهیم چ جلال همائی ص 19 ).
تالی. ( اِ ) اسب چهارم رهان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام اسب چهارم از ده اسب که عربهای قدیم در اسب دوانی خود بکار می بردند. ( از فرهنگ نظام ). مؤلف آنندراج در ذیل مجلی آرد: «...و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته، بجهت امتحان، همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی بهم می تاختند، هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هرکه عقب او باشد آن را مُصَلّی نامند از تَصلِیه که بمعنی سرین گرفتن...، و هرکه پس از مصلی باشد آن را مُسَلّی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح...» - انتهی: 
ده اسبند در تاختن هریکی را
بترتیب نامیست روشن نه مشکل 
مُجلی مُصلی مُسلی و تالی 
چو مرتاح و عادلف و خطی و مؤمل 
لطیم و سکیت و ارب حاجت عرق خوی 
فؤاد است قلب و جنان و حشا دل...
( نصاب الصبیان در نامهای اسبان در میدان مسابقت ). || نظیر. همانند. مشابه بعینه: این کار تالی فلان کار است. || تخته کاغذ.( غیاث اللغات ).
تالی. ( اِخ ) یکی از ارباب انواع نه گانه افسانه های یونان قدیم و خدای ضیافت و اعیاد شراب روستاها بود و سپس خدای مضحکه شد و وی را بشکل دختر زیبائی نقش کنند که در دستی عصای روستایی و در دستی دیگر ماسکی دارد.

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِفا. ص. ) ۱ - از پی رونده. ۲ - دنبال، دوّم.

فرهنگ عمید

۱. آن که بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو.
۲. [قدیمی] تلاوت کننده.
۳. (اسم ) (منطق ) [قدیمی] جزء مؤخر جملۀ شرطیه.

فرهنگ فارسی

تابع، پیرو، ازپی آینده، بیاید، آنکه بعدبیاید
( اسم صفت ) ۱- پس رو از پی رونده تابع. ۲- دنبال دوم.
سوگند خوردن. سوگند یاد کردن

فرهنگستان زبان و ادب

{successor , consequent} [ریاضی] 1. عدد صحیحی که بلافاصله بعد از یک عدد صحیح مفروض می آید 2. گزارۀ دوم یک استلزام منطقی

دانشنامه عمومی

تالی (فیلم ۲۰۰۰). تالی ( انگلیسی: Tully ) فیلمی به کارگردانی هیلاری بیرمنگام است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به گلن فیتزجرالد، انسون مونت و جولیان نیکلسون اشاره کرد.
تالی (فیلم ۲۰۱۸). تالی ( انگلیسی: Tully ) فیلمی در ژانر کمدی به کارگردانی جیسون رایتمن و نویسندگی دیابلو کودی است که از سوی فوکس فیچرز در ۴ مه ۲۰۱۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به شارلیز ترون، مک کنزی دیویس، ران لیوینگستون و مارک دوپلاس اشاره کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

(از ریشۀ تِلْو، به معنی ازپی رونده) در منطق، جزء دوم قضایای شرطیۀ متّصله و منفصله. در قضیۀ شرطیۀ متّصلۀ «اگر خورشید برآید، روز است»، «روز است» تالی و در قضیۀ شرطیۀ منفصلۀ «این جسم، مس است، یا آهن است»، «آهن است» تالی محسوب می شود.

ویکی واژه

تالی (جمع تالی‌ها)
از پی رونده.
دنبال، دوّم.
درپي رونده. پیروی کننده. پس رو.

جملاتی از کلمه تالی

دیباچه ی تالیف سعادت را همزانوی جسم اسم پاکش دان
جرجیس در شکنجه جباران یوسف اسیر پنجه نفتالی
تالی معصومه از طهارت و عصمت ثانی زیتونه در نقاوت و ایمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال حافظ فال حافظ فال تاروت فال تاروت