لغت نامه دهخدا - صفحه 502
- تناصح
- توابل
- تیرکمان
- جدي
- جلنگ
- جوشانده
- حایر
- حدبه
- حریره
- حمام گرفتن
- خبک
- خراب شدن
- خرزهره
- خط دادن
- خوشبینی
- دادآفرین
- دایرهزنگی
- دربندان
- درو کردن
- دست گزین
- دیاله
- رقاصک
- رقیع
- رندیدن
- ريا
- ریم آهن
- زارج
- زحاف
- زر ورق
- زماره
- ساخارین
- سبق و رمایه
- سرخجه
- سرنج
- آب دزد
- آب گردش
- آبرون
- آبمروارید
- آبگیری
- آتشزدن
- آدار
- آریائی
- آزاله
- آسه
- آماسیده
- آهستهکار
- اثاره
- اختصام
- اخشم
- استعصام
- اسپست
- افاقت
- افشاء
- اقلال
- امتناع کردن
- انجیدن
- اندازهگیری
- ایرانویج
- ایلاء
- بالا دادن