فرهنگ فارسی - صفحه 7
- مرگه سر
- مالیده شدن
- خورشیدان
- وندر
- خونسار
- نازیل
- آتشزا
- محمل گشادن
- صرافخانه
- یوزبند
- تنزیه
- خمت
- امپول
- پیرانه سری
- سرکه با
- کشتگر
- زیبا نگار
- وارستگی
- حزم الضباب
- عنان تاز
- شخول
- فرود داشتن
- استهزا
- بیل زدن
- جوش خوردن
- جا خوردن
- قهقرا
- جن گیر
- مشکین زلف
- قلیه خوار
- فروتابیدن
- غشت
- ابام
- گنداور
- تحصیل کردن
- نبیذ
- مرغ زبانک
- لاندن
- چم اب
- سخره کردن
- سلاح خانه
- ترامس
- ول زبان
- حسین محاملی
- تزریقات
- صایم
- شناساندن
- بدشگون
- ضخیم
- دهسال
- تاه کردن
- پنجه تیز کردن
- تیر کردن
- زمان خواستن
- مغز روشن
- چقا گرک
- مکثور
- نفرت داشتن
- فهو
- رخت شوی