لغت نامه دهخدا - صفحه 4
- کاهل شدن
- گاودل
- جرک و برک
- جری کردن
- قالش
- قالب تهی کردن
- سوری
- رصد
- زنده
- زمهریر
- زمامدار
- زغال
- زرد
- رویه
- رویان
- قالی
- رواج
- رنجور
- رقیب
- رقصیدن
- رفع
- رسیدن
- رستگاری
- رزمنده
- رایش
- راجی
- ذکاوت
- ذوق
- ذهب
- دکترا
- ديگ
- دوراندیش
- دنده
- دلفین
- دلربا
- دلخوشی
- دعوی
- دره
- شادمانی
- سیاسی
- سوره
- سوا
- سرگشته
- سرشتن
- سر باز زدن
- ستر
- سایه افکندن
- ساکن
- سالخورده
- ساكن
- زیستن
- زیر
- زیاده روی
- گپ
- آمر
- آکو
- استوار
- ایل
- با
- جر