فرهنگ فارسی - صفحه 64
- منصوب
- روشن رای
- سگستان
- برآمدن
- دابویی
- سعن
- سبک داشتن
- افتعال
- احرام
- آب خوری
- آذریون
- افروزنده
- خوخه
- دخلی
- جن و انس
- شیبت
- شفیره
- نزدیک کردن
- اشبه
- ازاین
- باوجود
- جهم بن صفوان
- باخر
- مستحدثات
- راحت رسان
- بازار سر
- دایمی
- در پیمودن
- اطمینان
- مین
- رافع
- کمری
- صاحب نسق
- آنکس
- گردونه
- لحظات
- جعبه
- فرامرز
- عقیم
- منصب
- جاروبی
- مبلغ
- شاقه
- نمایشگر
- مرداویج
- ذوب کردن
- گوچ
- دندان گیر
- لیدیا
- جدا نمودن
- باج دادن
- ابصار
- الواصل
- دیهم
- اصیل الدین
- ذهبیه
- رگبرگ
- سولا
- الهي
- اثبات