فرهنگ فارسی - صفحه 1580
- خون افتادن
- خون بستن
- خون بکارت
- خون گرفتگی
- خوی اور
- خیر کافی
- خیز بگیر
- دار موی
- داستان نگاری
- داشت کردن
- داغ دیدن
- داغ فرمودن
- دانه جوئی
- دانه ریختن
- داود خواجه
- دای کلا
- دختر زادن
- دراز نره
- دره سوخته
- درهم بستن
- دریای پونت
- دریغ گفتن
- دزد خنده
- دست شفا
- دست پرز
- دستور داشتن
- دشت ارزن
- دشوار خوی
- دشوار زای
- دندان گردی
- دود زدن
- دول گر
- دون بازی
- دیدار افتادن
- دیر داشتن
- دیر گذر
- دیگ گر
- ذات رجل
- ذات سنه
- راست حجاز
- راست پهلو
- راق راق
- راقب
- رای داشتن
- رایت کشیدن
- رباب نواختن
- رجم ملک
- رحم دلی
- رخ کردن
- رخت انداختن
- رد و پلیکه
- رزم افکن
- رزم دادن
- رسو
- رشید همدانی
- رضا داشتن
- رضا گاهی
- رن
- روایی گرفتن
- رود عمار