کلمات فرهنگ فارسی - صفحه 122
- حرف منفصل
- حرف نوش
- حرف گوش کردن
- حرم اباد
- حرمت شکستن
- حره النار
- حره ٔ بنی سلیم
- حروف جواب
- حروف عطف
- حروف چشمه دار
- حروف چیدن
- حروف گمان
- حرکات نفسانی
- حرکت دولابی
- حرکت فلکی
- حرکت قطعی
- حرکت قوسی
- حریص کردن
- حریف ازار
- حریف شدن
- حریق زده
- حریم دارالخلافه
- حزن الود
- حزن اور
- حزین گیلانی
- حساب برهم زدن
- حساب خرده
- حساب خواستن
- حساب داشتن
- حساب دیوانی
- حساب روشن کردن
- حساب ساختن
- حساب سر انگشتی
- حساب سوخته
- حساب نگه داشتن
- حساب پاک شدن
- حساب پس گرفتن
- حساب کننده
- حسابی تفرشی
- حسادت کردن
- حسام اباد
- حسام زاده
- حسام نظام
- حسان بک
- حسبی و کفی
- حسد کردن
- حسرت اگین
- حسرت فروش
- حسرت هندی
- حسرت کردن
- حسن ابادی
- حسن ابی
- حسن اقا
- حسن اوله
- حسن بخشی
- حسن بزرگ امید
- حسن بوسی
- حسن جمالی
- حسن حجت
- حسن خاکستری
- حسن خلال
- حسن سیم کش زاده
- حسن شرکت
- حسن شریف فلالی
- حسن شفیع زاده
- حسن صغیر
- حسن قره باغی
- حسن لنگی دره
- حسن مخلص
- حسن مذهب
- حسن معامله
- حسن موسی
- حسن نظام اعرج
- حسن نیک بخت
- حسن هدی
- حسن چپ دست
- حسن چپ
- حسن یمنی
- حسنعلی ده
- حسنی اصفهانی
- حسنی کوه
- حسین اباد شاملو
- حسین اباد شیبانی
- حسین اباد کرون
- حسین ابادی
- حسین الان
- حسین اوی
- حسین بار
- حسین بازی
- حسین برهان
- حسین ترکی
- حسین ثمر
- حسین حبشی
- حسین حسام الدین
- حسین حسن اباد
- حسین خیاط
- حسین شاه شرقی
- حسین شیعی
- حسین صباح
- حسین عمری
- حسین کاشغری
- حسین کامل پاشا
- حسین کوتاه
- حسین گرگ
- حسینی هندی
- حش طلحه
- حش کوکب
- حشمت اباد
- حشمت عثمانی
- حشمت نظام
- حشو متوسط
- حصار استان قدس
- حصار افغان
- حصار زیر شهر
- حصار قاجار
- حصار نشین
- حصاری شدن
- حصن بنی عماره
- حصن زیاد
- حصن سنان
- حظیره ٔ بنی نجار
- حفار باختری
- حفر بنی تمیم
- حفیظ اباد
- حق التالیف
- حق التعلیم
- حق الثبت
- حق الدخول
- حق الشرب
- حق العبور
- حق الفخذ
- حق القفا
- حق شمری
- حق شکن
- حق قوشی
- حق ناشناختن
- حق ورن
- حق پوشی
- حقه خوردن
- حقه زدن
- حقه گر
- حقیر شدن
- حقیر کردن
- حل و بل
- حلب بالا
- حلق اویز کردن
- حلوا پزی
- حلیمه جان
- حمام پائین
- حمزه بک
- حوش و بوش
- حوصله داشتن
- حک بالا
- حکمت اباد
- حکمت ارا
- حکمت الی
- حکمت امیز
- حکمت نظریه
- حکمت پرور
- حکومت راندن
- حکومت گاه
- حکیم اباد
- حکیم خان
- حکیم خانی
- حکیمی قزوینی
- حی علی الصلوه
- حیاط طویله
- حیث و بیث
- حیدر خوانی
- حیدر دیده بان
- حیدرلوی بیگلر
- حیر بیر
- حیرت اور
- حیص بیص
- حیل حیل
- خائن طبع
- خاتم بسته
- خاتم ساز
- خاتم پرست
- خاتمی تبریزی
- خاتون ابادی
- خاتون خاص
- خاتون خانی
- خاتون در کجاوه
- خاتون صبح
- خاتون کث
- خادم اباد
- خادم اسا
- خادم زاده
- خادم سپهر
- خادم شدن
- خادم کردن
- خار بست کردن
- خار خاشاک
- خار خشک زهردار
- خار در تن شدن
- خار در جگر شکستن
- خار در پای شدن
- خار دراز
- خار سر بر
- خار مرغ
- خار مهره
- خار و ترنج
- خار چینی
- خارج از حد بودن
- خارج از حد شدن
- خارج اهنگی
- خارج خوان
- خارج زدن
- خارج صف
- خارج گشتن
- خارش اندام
- خارش گرفتن
- خاره خفتان
- خارپشت ابی
- خارک خرما
- خاش خش
- خاص و خرجی
- خاص پوره
- خاصه بک
- خاصه تر
- خاصه مطلقه
- خاصه پزی
- خاصه کردن
- خاصیت دار
- خاطر ازرده
- خاطر جمع بودن
- خاطر جمع داشتن
- خاطر نشان شدن
- خاطر کردن
- خاطرخواه شدن
- خاق باق
- خاقان سعید
- خاقان کلاه
- خال دلیل
- خال کوبی کردن
- خالد ابادی
- خاله بی بی
- خاله خوانده
- خالو محمدعلی
- خالی داشتن
- خالی نشستن
- خالی گشتن
- خام سوز شدن
- خام عقل
- خام پوش
- خامش کردن
- خامشی گزیدن
- خامه گذار
- خاموش کاری
- خامی کردن
- خان ابدال مکری
- خان اتش
- خان جان خان
- خان خانم
- خان خر
- خان علی خان
- خان قل
- خان لق
- خان محمد استاجلو
- خانقاه جوجو
- خانقاه ست
- خانقاه طغرل بک
- خانقاه قصر
- خانقاه قلبی
- خانقلی محله
- خانم اباد
- خانم بیگم
- خانم کهنه
- خانمان سوختن
- خانه ابادان
- خانه اخرت
- خانه ارای
- خانه بر بادی
- خانه به بین
- خانه تکانی کردن
- خانه خالی کردن
- خانه خانه کردن
- خانه خواه شدن
- خانه در امد
- خانه روشن کردن
- خانه سرا
- خانه نشین کردن
- خانه ٔ نه در
- خانه ٔ پنج در
- خانه کت بکر
- خانه یکی شدن
- خانی اباد
- خانی خیل
- خاوران شاه
- خاک اب
- خاک اباد
- خاک الود کردن
- خاک الوده
- خاک امیز
- خاک بیمار
- خاک در بودن
- خاک دیوار خوردن
- خاک رند
- خاک زدن
- خاک سفید پائین
- خاک مال دادن
- خاک نشین شدن
- خاک و ماک
- خاک چاه
- خاک گل کردن
- خاکدان کهن
- خاکش سبز باد
- خاکه سرب
- خاکی بیگ
- خاکی زهی
- خاکی شیرازی
- خاکی پائین
- خاکی کردن
- خایه گر
- خایه گز
- خب شین
- خباثت داشتن
- خبث چشم
- خبر اوردن
- خبر رساندن
- خبر کشی کردن
- خبر کننده
- خبردار کردن
- خبردار گفتن
- خت کندی
- ختلان شاه
- ختم دعا کردن
- ختمی م اب
- ختن زه ان
- ختنه جای
- ختنه کننده
- خجالت اور
- خجالت بردن
- خجالت زده شدن
- خجالت زده کردن
- خجسته بنیاد
- خجسته داشتن
- خجسته صفات
- خجل گونه
- خجه لر
- خدا ابادی
- خدا ازار
- خدا جواب دهد
- خدائی رحم
- خدائی شدن
- خدابخش خان
- خداحافظ کردن
- خداداد کش
- خداوردی کندی
- خداوند هفته
- خداوندی کردن
- خدای داد ترکمان
- خدای دان
- خدمت اموخته
- خدمت تنگ داشتن
- خدمت رسیدن
- خدمت کنان
- خدمت کننده
- خذ خوش
- خر اسیا
- خر بربط
- خر تاختن
- خر تنبلی
- خر خر کردن
- خر خطائی
- خر خواره
- خر خوب
- خر خور
- خر در چمن
- خر در گله
- خر دربا
- خر دوانی
- خر دوانیدن
- خر زور
- خر زوری
- خر غلتیدن
- خر فروشان
- خر فروماندن
- خر ماچه
- خر میان ده
- خر و خور
- خر چران
- خر کوچک
- خر گرفتن
- خر گزنده
- خر گزیدگی
- خراب اباد
- خراب باطن
- خرابه ٔ میان رود
- خرابی زده
- خرابی کردن
- خراج خواستن
- خراد مهر
- خرازی فروشی
- خراس بان
- خراسانی محله
- خراش خوردن
- خراش زار
- خراش کشیدن
- خراشیده کردن
- خراطی شدن
- خراطی کردن
- خرامان رفتار
- خرامش گاه
- خران راه
- خربق سبز
- خرت خرت
- خرت و خورت
- خرج هست و بود
- خرج و برج
- خرج و دخل کردن
- خرخره کردن
- خرد اموز
- خرد جسم
- خرد در خط بودن
- خرد دهان
- خرد شاد کن
- خرد قطره
- خرد و خاکشی
- خرد و خمیر شدن
- خرد و خمیر کردن
- خرد و مرد کردن
- خرد پرست
- خرد پستان
- خرد چل
- خرد یافتن
- خرداد پرویز
- خردادماه قدیم
- خردمند زاده
- خردمند طبع
- خردمند یافتن
- خرده اجر
- خرده استخوان
- خرده برده
- خرده جانور
- خرده خر
- خرده سال
- خرده سر
- خرده سفره
- خرده طلب
- خرده فروشی کردن
- خرده قرض
- خرده مرده
- خرده مو
- خرده نگرش
- خرده پز
- خرده چین
- خرده گاه
- خرده گناه
- خرده گچ
- خرده گیری کردن
- خردی پز
- خرس بازی
- خرس کن
- خرسندی شیرازی
- خرقان طویل
- خرقه تهی کردن
- خرقه شکاف
- خرقه قبول کردن
- خرم ابادی
- خرم بگ
- خرم دینی
- خرم زار
- خرم نهاد
- خرم پی
- خرم کردن
- خرمای بی خسته
- خرمن جای
- خرمن روبه
- خرمن گاه
- خرمه زر
- خره اب
- خره زا
- خروج کردن
- خروس بچه
- خروس بی هنگام
- خروس طاووس دم
- خروش زدن
- خروش نمودن
- خروش کردن
- خروشان دز
- خروشان رفتن
- خرپشته ساختن
- خرچ خرچ
- خرگاه خضر
- خرگاه شش طاق
- خرگاه طارم
- خرگاه مه
- خرگه سحاب
- خرگه قمر
- خرگوش خانی
- خرگوش زدن
- خریدار داشتن
- خریدار نداشتن
- خز فروش
- خزان شدن
- خزانه ٔ نظام
- خزانه چی
- خزانه کردن
- خزعل خان
- خزینه انبار
- خس البری
- خس السلاطه
- خس شیشه
- خس و خارنما
- خس و خاش
- خس پذیر
- خس پوش داشتن
- خس پوش کردن
- خسار و غبین
- خسارت داشتن
- خسته داشتن
- خسته مزاج
- خسته نمودن
- خستگی گرفتن
- خسرو ارای
- خسرو اصفهانی
- خسرو شناس
- خسرو هشتم بهشت
- خسروشاه غزنوی
- خسروی قاجار
- خسیس شدن
- خسیس کردن
- خش خشت
- خش و خاش
- خشت دامن
- خشت زنی کردن
- خشت زنی
- خشت شاهی
- خشتک زر
- خشخاش زن
- خشخاش کاری کردن
- خشم الوده
- خشم اور
- خشم کردن
- خشم گل رس
- خشمناک شدن
- خشن خو
- خشوع کردن
- خشک ابزار
- خشک استخر
- خشک انار
- خشک اندام
- خشک خوی
- خشک در بالا
- خشک دره
- خشک طبیعت
- خشک لات
- خشک مقدس
- خشک نهاد
- خشک پهلو
- خشک گردن
- خشکه ره
- خشکه شدن
- خشکه مقدسی
- خشکه نو
- خشکه کار
- خشکی طبع
- خصم یک چشم
- خصوصیت داشتن
- خصومت امیز
- خصومت نمودن
- خصومت گاه
- خضر پاشا
- خضر چوپان
- خط ارامی
- خط از خون نوشتن
- خط از قلم ریختن
- خط ازادی
- خط اسمان
- خط الحاق
- خط الماس
- خط المجموع
- خط اموز
- خط اوردن
- خط ایاغ
- خط بالیدن
- خط بر اب
- خط بر خاک کشیدن
- خط بر رخسار امدن
- خط بر مزار کشیدن
- خط بستن
- خط تازیانه
- خط تقویمی
- خط تهمت
- خط جدی
- خط حوادث
- خط خط کردن
- خط درست
- خط درکشیدن
- خط سرطان
- خط سرمه
- خط سمت
- خط شمشیربند
- خط شناسی
- خط ضامنی
- خط غیرمحدود
- خط متوازی
- خط مدیر