فرهنگ فارسی - صفحه 1201
- بد گوشتی
- بداعی و کرمانی
- بدر امدن
- بدرالدین مظفر
- بدرد خوردن
- بدره یی
- بده شدن
- بده کردن
- بدوئیه کوه پنجی
- بدیع بلخی
- بر اب امدن
- بر اراستن
- بر ارنده
- بر استاد کردن
- بر افتاب لرینی
- بر افرود
- بر امد جای
- بر امیخته
- بر انباشتن
- بر اوفتادن
- بر باد ساختن
- بر خاک افتادن
- بر خاک انداختن
- بر خاک نشاندن
- بر خروشیدن
- بر خزیدن
- بر خشت زادن
- بر خلد سر بردن
- بر خوان نشستن
- بر خوان نهادن
- بر دفتر افکندن
- بر دل گرفتن
- بر دمیدگی
- بر رضا رفتن
- بر روئیدن
- بر روی استادن
- بر روی امدن
- بر روی دویدن
- بر روی کار امدن
- بر ریختن
- بر زبان افکندن
- بر زبان اوردن
- بر زبان داشتن
- بر زبان رفتن
- بر زبان نهادن
- بر زبان گرفتن
- بر سنگ امدن
- بر سنگ نشاندن
- بر سنگ نشستن
- بر سکه رساندن
- بر سیخ زدن
- بر شاخ اهو
- بر شاع
- بر شتر نشستن
- بر شنودن
- بر صحرا افکندن
- بر صحرا نهادن
- بر طاق نهادن
- بر طبع خوردن
- بر عدوه