لغت نامه دهخدا - صفحه 471
- خشکشده
- خصاف
- خصیه
- خضره
- خطام
- خطای مطلق
- خطیئه
- خفج
- خفرگ
- خفچه
- خلاش
- خلالوش
- خلجان
- خلطه
- خلطی
- خلفای اموی
- خلنج
- خلیش
- خم دادن
- خماخسرو
- خمانیدن
- خميس
- خمپاره انداز
- خمیر کردن
- خمیرگیر
- خمیص
- خمینه
- خناک
- خنبره
- خنبه
- خنداب
- خندخند
- خندهدار
- خنگسار
- خو باز کردن
- خو کردن
- خواب گزار
- خوابدار
- خوابک
- خواجه سرا
- خواجه کردن
- خوارق
- خوارکار
- خوازه
- خوافی
- خوان سالار
- خواهي
- خوبترین
- خوجین
- خودبخودی
- خودتراش
- خودخوار
- خودخواهانه
- خودخور
- خودفریب
- خودپروری
- خودکاری
- خورابه
- خوراسان
- خوراندن