فرهنگ فارسی - صفحه 1231
- خر تاختن
- خر تنبلی
- خر خر کردن
- خر خطائی
- خر خواره
- خر خوب
- خر خور
- خر در چمن
- خر در گله
- خر دربا
- خر دوانی
- خر دوانیدن
- خر زور
- خر زوری
- خر غلتیدن
- خر فروشان
- خر فروماندن
- خر ماچه
- خر میان ده
- خر و خور
- خر چران
- خر کوچک
- خر گرفتن
- خر گزنده
- خر گزیدگی
- خراب اباد
- خراب باطن
- خرابه ٔ میان رود
- خرابی زده
- خرابی کردن
- خراج خواستن
- خراد مهر
- خرازی فروشی
- خراس بان
- خراسانی محله
- خراش خوردن
- خراش زار
- خراش کشیدن
- خراشیده کردن
- خراطی شدن
- خراطی کردن
- خرامان رفتار
- خرامش گاه
- خران راه
- خربق سبز
- خرت خرت
- خرت و خورت
- خرج هست و بود
- خرج و برج
- خرج و دخل کردن
- خرخره کردن
- خرد اموز
- خرد جسم
- خرد در خط بودن
- خرد دهان
- خرد شاد کن
- خرد قطره
- خرد و خمیر شدن
- خرد و خمیر کردن
- خرد و مرد کردن