فرهنگ فارسی - صفحه 1230
- ختلان شاه
- ختم دعا کردن
- ختمی م اب
- ختن زه ان
- ختنه جای
- ختنه کننده
- خجالت اور
- خجالت بردن
- خجالت زده شدن
- خجالت زده کردن
- خجسته بنیاد
- خجسته داشتن
- خجسته صفات
- خجل گونه
- خجه لر
- خدا ابادی
- خدا ازار
- خدا جواب دهد
- خدائی رحم
- خدائی شدن
- خدابخش خان
- خداحافظ کردن
- خداداد کش
- خداوردی کندی
- خداوند هفته
- خداوندی کردن
- خدای داد ترکمان
- خدای دان
- خدمت اموخته
- خدمت تنگ داشتن
- خدمت رسیدن
- خدمت کنان
- خدمت کننده
- خذ خوش
- خر اسیا
- خر بربط
- خر تاختن
- خر تنبلی
- خر خر کردن
- خر خطائی
- خر خواره
- خر خوب
- خر خور
- خر در چمن
- خر در گله
- خر دربا
- خر دوانی
- خر دوانیدن
- خر زور
- خر زوری
- خر غلتیدن
- خر فروشان
- خر فروماندن
- خر ماچه
- خر میان ده
- خر و خور
- خر چران
- خر کوچک
- خر گرفتن
- خر گزنده