ویکی واژه - صفحه 21
- آب باز
- بساط کردن
- فریمان
- آبخوره
- خوربی
- دستوری بودن
- اتوبوس دوطبقه
- قرچی
- اكرام
- آکنده یال
- ملخص
- چهارنخ کردن
- رادار هوابرد پهلونگر
- تنبگ
- کاپیتان
- فراهیخته
- پخچیدن
- مشاء
- توزیع بوزـ اینشتین
- ناو سرفرماندهی
- آفتابه بردار
- نیمکت جریمه
- ماست مالی کردن
- آدمرو
- پوشش نورپز
- طی کردن
- تازه نفس
- سرشناس
- مشعل
- تفرید
- گچه
- بند موصولی توضیحی
- برنجن
- هموم
- پرتابگاه زیرزمینی
- نشانک انسداد
- تمدد
- سوج
- سرگره
- بستک
- هروله
- مستجار
- میاه
- طرح بلوکی کامل
- مێشک
- پیش تاز
- پرستندگی
- خرپای سقف
- گل نمودن
- نموده
- مدعو
- آزمایشگاه رفرانس
- کوک شدن
- لیلاج
- مقدار ابر
- از جا در رفتن
- تجمع
- صفصف
- کابیله
- اشتراک منابع