کلمات لغت نامه دهخدا - صفحه 16
- دستجرد
- دستوانه
- دستور دادن
- دستي
- دستگردان
- دغلي
- دغو
- دق کردن
- دك
- دلشکستگی
- دم پخت
- دمبل
- دمگیر
- دنبک
- دندان زدن
- دندان نمودن
- دنگال
- دهدار
- دهیو
- دوالک باختن
- دوزبانی
- دوزندگی
- دوسري
- دوشاخه
- دوشیزگی
- دولتمندی
- دولچه
- دوپایه
- دگنگ
- دیوان خانه
- دیّوث
- دیگ افزار
- دیگ بخار
- ذئب
- ذبل
- ذره بینی
- ذلق
- ذواللسانین
- ذوالیمینین
- ذوقافیتین
- ذي
- ذکر کردن
- ذی حیات
- ذی فن
- رابح
- راضع
- راه بریدن
- راهدار
- راژان
- راکاره
- رباخوار
- رحموت
- رخدادن
- رخیدن
- ردکردن
- رزم توز
- رستاک
- رصین
- رقم زدن
- رنگ کردن
- رنگپریده
- رنگپریدگی
- رهاشدن
- رهیاب
- رودنواز
- روزنامهنویس
- روضه خوان
- رومبا
- روناس
- روهینا
- روي
- روی داشتن
- روی نمودن
- رویین خم
- ريخ
- ريس
- ریزه کاری
- ریش تراش
- زاغه
- زاوش
- زاییدن
- زباله دان
- زبان پارتی
- زبان پشتو
- زبان پیوندی
- زراغن
- زراوند
- زردوزی
- زعماء
- زه کشیدن
- زهرآگین
- زهوار
- زودیاب
- زورپیچ
- زگیل
- زیباشناسی
- زیرک سار
- ساده کار
- سادک
- ساروج
- ساز زدن
- ساقدوش
- ساقط کردن
- سایه خشک
- سبعیت
- سبکپر
- ستیغ
- ستیهیدن
- سختگیری
- سخنچینی
- سر بر کردن
- سر خوردن
- سرلوحه
- سرمازده
- سروال
- سعال
- سقمونیا
- سماور
- سنباده
- سندره
- سنگ کلیه
- سنگدان
- سودازدگی
- سوزانیدن
- سوسنبر
- سویق
- سپوخته
- سکج
- سیفلیس
- سیماب دل
- سینه بند
- سیگارت
- شاغول
- شاه مار
- شاهسپرم
- شایستن
- شبدر
- شبکیه
- شتابزدگی
- شترخان
- آب ورز
- آبله رو
- آبله نشان
- آبداری
- آبدندان
- آتاش
- آتش کردن
- آتشزنه
- آتشانداز
- آدم زاده
- آرمینا
- آزار گرفتن
- آسیابک
- آشفته رأی
- آشوبانگیز
- آشوربانیپال
- آفتاب گردان
- آلونک
- آلوه
- آمودن
- آمپرسنج
- آنك
- آهن ساز
- آوره
- آوندی
- آگیم
- آیبک
- آیژ
- اتازونی
- اجانه
- اجتیاز
- اخافه
- اختفاء
- اختیار دادن
- اختیال
- اخطاء
- اذله
- اربعين
- ارتسام
- ارزیدن
- ارهاق
- ازیز
- اسبال
- استاش
- استامپ
- استخلاف
- استرسال
- استصحاب
- استطابه
- استعباد
- استنزال
- اشتراط
- اشتقاقی
- اشيا
- اصلع
- اضطرام
- اعجام
- اغراس
- اغلاق
- افروغ
- افسنتین
- اقتناء
- اقرباء
- اكبر
- الک کردن
- امان دادن
- امهار
- انتحال
- انتهاض
- انتهاک
- انجلاء
- اندازه گرفتن
- انصداع
- انصرام
- انفصام
- انهماک
- انگورهای
- انگيز
- اهل بخیه
- اواب
- اوکار
- اکبیری
- باد روزه
- بادبادک
- باز یافتن
- بازرنگی
- باغ شهریار
- باقدم
- بالاخانه
- بانوج
- بانگ زدن
- بتوسط
- بخت آزمایی
- بدعنق
- بر دمیدن
- براورد
- برغست
- برفپاککن
- بزرک
- بزچلو
- بلشویسم
- بلند شدن
- به لیمو
- بهنانه
- بومادران
- بيك
- بی رغبتی
- بی هوده
- بیطرفی
- بیغیرتی
- بیکارگی
- تاسیدن
- تاسیس کردن
- تاییدن
- تحالف
- تحجیر
- تحریمه
- تخدیر
- تخسیر
- تدرج
- ترحل
- تزند
- تزییف
- تشك
- تصلب
- تعرق
- تعریک
- تعفف
- تعقید
- تفتق
- تلويزيون
- تناصح
- توابل
- تيم
- تیرکمان
- جامعه شناسی
- جدي
- جلنگ
- جني
- جوشانده
- حایر
- حدبه
- حریره
- حمام گرفتن
- خبک
- خراب شدن
- خرزهره
- خشك
- خط دادن
- خنجک
- خوشبینی
- دادآفرین
- دایرهزنگی
- دربندان
- درو کردن
- دست گزین
- ديس
- دژبان
- دیاله
- رقاصک
- رقیع
- رندیدن
- ريا
- ریم آهن
- زارج
- زحاف
- زر ورق
- زماره
- ساخارین
- سبق و رمایه
- سرخجه
- سرسره
- سرنج
- آب دزد
- آب گردش
- آبرون
- آبمروارید
- آبگیری
- آتشزدن
- آدار
- آریائی
- آزاله
- آسه
- آلله
- آماسیده
- آهستهکار
- اتسام
- اثاره
- احيا
- اختصام
- اخشم
- استعصام
- اسپست
- اصلي
- اعلیحضرت
- افاقت
- افشاء
- اقلال
- امتناع کردن
- انجیدن
- اندازهگیری
- اژیر
- ایرانویج
- ایلاء
- بالا دادن
- بري
- برِد
- بزدل
- بشاعت
- بغیه
- بيد
- تحویلدار
- تربانتین
- ترساننده
- تري
- تلنگ
- تماسک
- حصبه
- خبِر
- خشکبار
- خیاری
- رفاء
- سیردریا
- آيين
- آکندن
- احتکاک
- احماض
- استقصاء
- اسقلبیوس
- اشك
- اصطباح
- اضراب
- باستان شناسی
- بالاپوش
- بسالت
- بساویدن
- بيل
- بُنگ
- تریر
- جاجیم
- آبدزدک
- آبستن کردن
- آتشخوار
- آذربرزین
- آشکار ساز
- اباریق
- ابراء
- اجتناء
- اخير
- ارجاف
- استسقاء
- درنگ کردن
- بهاریه
- بو ان
- بو گرفتن
- خفه کردن
- خلي
- اسم عام
- باران آمدن
- برگسن
- تلخابه
- داد زدن
- شانه خالی کردن
- شبروی
- آبان بن تغلب
- آبونمان
- آسانگذار
- آسانگیر
- آسایش طلب
- آستون
- آش پختن
- آشپزباشی
- آشیب
- آغن
- آفتابه لگن
- آنسری
- آهای
- آهمند
- آواره کردن
- آورد و برد
- آکندگی
- اترج
- اثلم
- اجي
- احباء
- احجام
- احقاف
- احقر
- ارتقاب
- اردج
- ارسنجان
- ارضاع
- ارقاء
- ارگبد
- اساس نامه
- اسباغ
- استاخی
- استتمام
- استرشاد
- استعلاج
- استنبه
- استیجاب
- اسرائیلیات
- اشتباک
- اطراح
- اعتناء
- اغلان
- افتراس
- افتضاض
- افدستا
- افشه
- افقي
- افناء
- اقتراف
- اقتفاء
- الملك
- الواط
- الين
- انتقاص
- ايرانی
- ايز
- اکاسره
- بار خواستن
- باشتین
- باشنده
- باچو
- بتفوز
- بحریه
- بختآزمایی
- بدانجام
- بدِن
- برماس
- برکرسی
- بزمجه
- بسمل کردن
- بشولیدن
- بغرنج
- بلعیدن
- بیرون دادن
- بیرغبتی
- بیقاعده
- تأهب
- تأویل کردن
- تاباق
- تازه وارد
- تاوه
- تبرید
- تبشیر
- تحسیر
- تحشیه
- تخالط
- تذلیل
- تسطیح
- تصاوير
- تقنین
- تنحل
- تنکیر
- توفال
- تکدر
- تیاسر
- تیززبان
- تیفوئید
- ثاد
- جلوخان
- حجز
- حذف کردن
- حماله
- حنث
- خداحافظی کردن
- خرخر کردن
- خرگله
- دار زدن
- داردانل
- داغ کردن
- دست خوان
- دلاکی
- ذلول
- ذوحیات
- رختخواب
- رشيد
- سابح
- سخریه
- سپیتاک
- آبره
- آزارنده
- آسامی
- آشمال
- آشنا ور
- آشوبناک
- آهان
- آهنگري
- آکد
- ابتلاع
- ابولهب
- اجاره نشین
- ارتعاد
- اقلیمیا
- المام
- انتصار
- انصاب
- بازایستادن
- بجکم
- تباب
- ترمس
- تره بار
- ترهیب
- حجیج
- حرباء
- حرف اضافه
- زرافه
- شباط
- آب کشیدن
- آيد
- ابتكار
- اخوین
- ادريس
- اضاعت
- بارانک
- بیلیارد
- تخوم
- خرفستر
- آبکشی
- از خود راضی
- ازي
- استرواح
- اسفالت
- تختجمشید
- آب گوشت
- آزادي
- آزان
- آوري
- آب خانه
- آتشزبان
- آشناوری
- آتشپاره
- آرزم
- آزارش
- آشتیپذیر
- آشفتهدل
- آشوبطلب
- آشوفتن
- آغشتگی
- آفاقی
- آفتاب زده
- آفست
- آلوبخارا
- آمارد
- آمارشناس
- آمال
- آموده
- آمیلاز
- آن دیگر
- آن سری
- آن کو
- آن کی
- آن گه
- آنجا
- آنمی
- آنه
- آنچت