لغت نامه دهخدا - صفحه 41
- هم پدر
- حقیر شمردن
- انبجات
- حافظی
- ته دار
- شونده چولا
- حرف مفت زن
- زنهاری
- قبلان مصطفی پاش
- مناقب خوان
- تفسه
- اشتالنگ
- نابی چلبی
- سریشتن
- شاتونوف دیله و
- ابه ٔ موسی خان
- زبب
- زرکار
- گرم و گداز
- پشتک وارو
- تیمارخواری
- اسپریش
- بالندر
- زرد برگ
- فلک مدار
- ملک عصمت
- در کشیدگی
- خوش رقصی کردن
- ابو نهیک
- مزحزح
- رباط قالقان
- شغاریج بالا
- پس داکوه
- بیخست
- ایاقچی
- قبله گاه مجوس
- رشمی جان
- تلمیع
- استشراط
- فضل بن روح
- بلعت کردن
- رضا قمشه ای
- پاترا
- تار شدن
- ارژانتین
- تفرس
- تارو
- اعراب القران
- دردناک
- اگر نه
- ایه
- تریتون
- غوطم غاته
- سافری
- متنخ
- نولیه
- تمبیان
- خرده الماس
- مرافعه کردن
- سیه مست