فرهنگ فارسی - صفحه 859
- معزی الیه
- معقولیت
- مفارق
- ملحون
- ملغمه
- منبت کاری
- مولویه
- مک
- مگس خوار
- میده سالار
- ناسخ التواریخ
- ناظم هروی
- ناف بریدن
- نافه گشای
- ناله سنج
- ناله کشیدن
- نالی
- نام و نان
- نام گرفته
- نامجویی
- نامقید
- نامن
- نامه نگاری
- ناوک زن
- نایینی
- نبر
- نبشت
- نتل
- نجف اباد
- نجم ثانی
- نخ ریسی
- نخچوان
- نداد
- ندوخته
- نذورات
- نرد باختن
- نردبازی
- نرون
- نرگس شهلا
- نرگس مخمور
- نرگس چشم
- نزر
- نم کن
- نهیت
- نهیدن
- نوع دوستی
- نوقان
- نیم بها
- نیم کاره
- نیک مرد
- نیک کردار
- هزارلا
- هشت ضلعی
- هشترود
- هفت پرده
- هم بهره
- هم بو
- هم دکان
- هم رتبه
- هم ریشه