فرهنگ فارسی - صفحه 1660
- تظلم بردن
- تعارف فرستادن
- تعبیر نامج
- تعبیه شکستن
- تعدیل ارکان
- تعدیل شمس
- تعزیت دادن
- تعزیت پرسی
- تعزیت گفتن
- تعزیه گیر
- تعنت کردن
- تعویذ اسمان
- تعین ثانی
- تغار دادن
- تغافل شعاری
- تغافل ورزیدن
- تغافل پسند
- تغیر امدن
- تفاح الارض
- تفاح فارسی
- تفاخر کردن
- تفحص کنان
- تفسیده شدن
- تفسیده گشتن
- تفضیل نهادن
- تفقد کردن
- تفک ساز
- تقاضا امدن
- تقاعد ورزیدن
- تقبل نمودن
- تقرب یافتن
- تقریر بستن
- تلبیس کردن
- تلخ اب میانکوه
- تلخ ارتیج
- تلخ روده
- تلخ رویی کردن
- تلنگ دائره
- تلک پلک
- تمام امدن
- تمام اندیش
- تمب گاوان
- تمبو شمالی
- تمتع دیدن
- تمتع یافتن
- تمجمج کردن
- تمر بلیغ
- تمر چین
- تمر گانیدن
- تمساح قتال
- تمغا زدن
- تمور تاش
- تمکین شیروانی
- تمکین یافتن
- تمیز خواستن
- تنبل ساختن
- تنبلی نمودن
- تنبک زدن
- تنحنح کردن
- تنخواه دادن