فرهنگ فارسی - صفحه 1320
- واصل خط
- واضح شدن
- وافر نمودن
- وافور کشیدن
- واقعه دیده
- واقعه طلب
- واقف شده امدن
- واقف گشتن
- والان بزرگ
- والی سپهر پنجم
- والی محمد
- واهمه داشتن
- واهمه کردن
- واویلا ه
- واپس افتاده
- واپس بودن
- واپس دل
- واپس رفتن
- واپس ماندن
- واپس نشستن
- واپس نوشتن
- واپس گرفتن
- واپس گریختن
- واپس گفتن
- واژون بخت
- واژگون سیر
- واژگونه شدن
- واکس زن
- واگن لی
- واگون لی
- واگیر داشتن
- وجه اباد
- وجیه اباد
- وحاد وحاد
- وحشت اور
- وخ جان
- وداع نامه
- ور ایستادن
- ور خشکیدن
- ورزش خانه
- ورق افتاب
- وزغ کش
- وزوز کردن
- وستی گر
- وسوسه انداز
- وسوسه مند
- وسیم کردن
- وصلت کردن
- وعده وعید
- وعده کردن
- وعده گرفتن
- وق زده
- وقایع نویس
- وقت امدن
- وقت بی وقت
- وقوع داشتن
- وقوع یافتن
- وقوف دار
- ول بشو
- ول زبان