فرهنگ فارسی - صفحه 1237
- خواب بریدن
- خواب دادن
- خواب زدن
- خواب شکستن
- خواب کننده
- خواب گزین
- خواب گم کردن
- خواب یافتن
- خواجه اباد
- خواجه انور
- خواجه ایم
- خواجه سه یاران
- خواجه شاهی
- خواجه شمار
- خواجه لر
- خواجه لنگ
- خواجه مروارید
- خواجه وش
- خواجه ولی علیا
- خواجه ٔ هفت بام
- خواجه پری
- خواجه کندی
- خواجه گرداب
- خواجه گیر
- خواجو زاده
- خواجگی زاده
- خوار خوری
- خوار ساختن
- خواربار کش
- خواری بخش
- خواری دادن
- خواری دیدن
- خواری پسند
- خوازه گر
- خواص خوان
- خوان اراسته
- خوان پوش
- خواننده کردن
- خوانندگی کردن
- خواهر امی
- خواهر خان
- خواهر شوی
- خواهش داشتن
- خواهش پذیر
- خواهش کننده
- خوب امدن
- خوب اندام
- خوب اواز
- خوب تا کردن
- خوب قول
- خوب و بد کردن
- خوب گمان
- خود ازمای
- خود اموز
- خود جمله کردن
- خود نما ی
- خودداری نمودن
- خودسر زن
- خودسری کردن
- خودفروشی کردن