فرهنگ فارسی - صفحه 1462
- نا استدن
- نا انداخته
- نا ایری
- نا کوفته
- نا گزاران
- نابسامان کار
- ناخن در دل زدن
- ناخن دیو
- ناخن گرفتن
- ناخنه ٔ چشم شب
- ناخوش دار
- ناخوش داشتن
- نادیده روزگار
- نادیده نعل
- نارام سین
- ناز شست داشتن
- نازک خوار
- نازک خواری
- نازک منش
- ناسزا شدن
- ناصرالدین عمر
- ناصری کلهر
- ناظر خرج
- ناظر عام
- ناظری کردن
- نافرمان شدن
- نافه زدن
- ناقص طینت
- ناله گری
- نام تهی کردن
- نام حلقه کردن
- ناموس گر
- نان سیمین فلک
- ناهار کردن
- ناوک زدن
- ناپاک دست
- ناپاک سرپنجه
- ناپلئون دوم
- ناکام دیده
- نبوت کردن
- نجف بالا
- نخ بافی
- نخ ریس
- نخ کلاف
- نخل بستن
- نخود سیاه
- نرجس خاتون
- نرد تخته
- نرم چشم
- نرمی کردن
- نرگس خوان
- نزدیکی ها
- نزول گرفتن
- نسخت کردن
- نسخه کردن
- نشاط جو
- نشاط جوئی
- نشان رفتن
- نشانه زنی
- نشانی دادن