فصل، ویژگی ذاتی خاصی است که ماهیت یک موجود را از سایر ماهیات همجنس متمایز میکند و به سؤال این چه چیزی است در ذات خود؟ پاسخ میدهد. به عنوان مثال، ناطق فصل انسان است و آن را از دیگر حیوانات متمایز میسازد. در اینجا، منظور از چیز همان جنس است که پیش از پرسش درباره این واژه، شناخته شده است. برای نمونه، اگر از دور موجودی را ببینیم و بدانیم که حیوان است، اما ویژگیهای خاص آن را ندانیم، سؤال میکنیم که کدام حیوان است؟ اگر انسان باشد، پاسخ ناطق خواهد بود و اگر اسب باشد، پاسخ صاهل خواهد بود. همچنین، اگر بدانیم که موجود یک جسم است اما نوع آن را ندانیم، سؤال میکنیم که کدام جسم است؟ اگر حیوان باشد، پاسخ حساس خواهد بود که فصل حیوان است. بنابراین، فصل به عنوان ویژگی ذاتی خاص و جزء متمایزکننده ماهیت عمل میکند، در حالی که جنس به عنوان ویژگی عمومی و جزء مشترک آن ماهیت با سایر ماهیات مشابه شناخته میشود.

فصل
لغت نامه دهخدا
- فصل الخطاب. رجوع به مدخل فصل الخطاب شود.
|| ( اِ ) ضمیر مرفوع منفصل میان مبتدا و خبر و مانند آن. ( منتهی الارب ). || خلاف اصل: و للنسب اصول و فصول؛ ای فروع. ( اقرب الموارد ). || بخشی از کتاب یا رساله و معمولاً فصل را از باب کوچکتر گیرند. ( فرهنگ فارسی معین ): ما پدید کنیم اندر فصل دیگر مقدار هر ناحیتی. ( حدود العالم ). این فصل تقریرکرده شود و خان نشاط کند که این عهد بسته آید. ( تاریخ بیهقی ).
بر صورتت از دستخط یزدان
فصلی است نوشته همه معما.ناصرخسرو.گر این فصل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اﷲ صدایی نیابی.خاقانی.راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی.خاقانی.سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.نظامی.فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد. ( گلستان ).
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید.سعدی. || قسمتی از گفتگو و مذاکره: گفتم اگر چاره نیست از زدن خلوتی باید تا نیکو دو فصل سخن گویم. ( تاریخ بیهقی ). حاجب بزرگ بلگاتگین را بنزدیک پیل خواند و به ترکی با وی فصلی چند سخن بگفت. ( تاریخ بیهقی ). خواجه بزرگ فصلی سخن گفت بتازی سخن نیکو در این معنی.( تاریخ بیهقی ). || هر یک از چهار موسم سال، چون محور زمین نسبت به سطح مدار آن - یعنی دایره ای که بدور خورشید میگردد - 66 درجه و 33 دقیقه و 27 ثانیه تمایل دارد، این تمایل از طرفی سبب اختلاف روز و شب و از جهت دیگر باعث تغییر فصول و کمی و زیادی درجه حرارت در نقاط مختلف زمین میگردد. اگر محور نسبت به سطح مدار تمایل نداشت و عمود بر آن بود، اشعه آفتاب به هر یک از نقاط زمین در مدت سال به یک وضع ثابت می تابید. و تمایل آنها نسبت به نقاط زمین در عرض سال تغییر نمی کرد و همیشه در خط استوا عمود می تابیدو هر قدر به قطبین نزدیک می شد بر تمایل اشعه افزوده می گشت تا در قطبین اشعه با سطح کره مماس میگردید و چون مقدار حرارت هر نقطه مربوط به موضع ثابت اشعه است، درجه حرارت هر مکان نیز همیشه در عرض سال ثابت میماند... تابستان در هر مکان هنگامی است که اشعه خورشید از همه وقت عمودتر بسطح زمین می تابد... ( نقل به اختصار از فرهنگ فارسی معین ):
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] دوره، برهه، مرحله.
۳. واحد تقسیم بندی مطالب کتاب، مقاله، رساله، و مانند آن.
۴. (ورزش ) دورۀ برگزاری مسابقات ورزشی.
۵. (اسم مصدر ) [مقابلِ وصل] (ادبی ) نیاوردن واو عطف بین اجزای کلام.
۶. (منطق ) خصوصیتی ذاتی که جنسی را از جنس دیگر متمایز می کند.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
فصل ها اغلب برای جوامع کشاورزی اهمیت ویژه ای دارند، که زندگی آن ها حول محور زمان کاشت و برداشت می چرخد، و تغییر فصل اغلب با آیین ها خاصی همراه است. تعریف تعداد فصل ها هم تا حدی مربوط به فرهنگ هر ملت می شود. در هندوستان، از دوران گذشته تا به امروز، شش فصل ( یا به اصطلاح ریتو ) بر اساس گاهشمارهای مذهبی یا فرهنگی جنوب آسیا برای اهدافی مانند کشاورزی و بازرگانی به وجود آمده است.
زمین در مداری بیضی شکل به دور خورشید می چرخد. مدار زمین در دوسوی صفحه فرضی صفحه مداری یا استوا قرار دارد. محور زمین نسبت به صفحه استوا زاویه ۲۳٫۵ درجه می سازد. این انحراف سبب نامساوی شدن طول روز و شب در زمان های متفاوت سال در یک مکان می شود.
زمین دو بار در مدار خود صفحه مداری استوا را قطع می کند ( نقاط اعتدال ) و دو بار در بیشترین حالت انحراف قرار می گیرد ( نقاط انقلاب ). هرکدام از نقاط چهارگانه مبدأ یکی از فصولند. ساکنین نیمکره شمالی، نقطه اعتدال شمالی را اعتدال بهاری و نقطه اعتدال جنوبی را اعتدال پاییزی و نقطه انقلاب شمالی را انقلاب تابستانی و نقطه انقلاب جنوبی را انقلاب زمستانی می گویند.
از نظر زمان عرفی بهار شامل سه ماه فروردین، اردیبهشت و خرداد است و شروع آن اول فروردین است. تابستان شامل تیرماه، مرداد و شهریور است و شروع آن اول تیرماه است. پاییز شامل ماه مهر، آبان و آذر است و شروع آن در اول مهرماه است؛ و زمستان شامل ماه های دی و بهمن و اسفند است و آغاز آن اول دی ماه است.
در تقویم جلالی ( هـ. ش ) اول فرودین ( آغاز سال ) بر اساس تحویل نجومی اعتدال بهاری ( شمالی ) بوده و ساعت صفر بامداد اول فروردین میانگین حلول سال ( مابین زمان تحویل ظهر آخرین روز و ظهر اولین روز سال ) و آغاز بهار قرارداد شده است. بر اساس این تقویم می توان میانگین آغاز دقیق و نجومی فصول را تعیین نمود.
فصل (فیلم ۱۹۸۹). «فصل» ( انگلیسی: Season ( film ) ) یک فیلم است که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد.
فصل (کتاب ها). یک فصل که یکی از اصلی ترین بخش های یک قطعه از نوشته مانند یک کتاب نثر یا شعر یا قانون است. با توجه به هر کاربرد فصول کتاب می توانند شماره گذاری شوند یا از عنوان های متفاوتی استفاده کنند.
در برخی آثار داستانی نویسندگان گاهی اوقات فصول کتاب را به صورت غیر متعارف شماره گذاری می کنند. برای مثال:
• در کتاب «Seiobo There Below» نوشته لاسلو کراسناهورکایی فصول به صورت دنباله فیبوناچی شماره گذاری شده اند
• در کتاب «ماجرای عجیب سگی در شب» نوشته مارک هادون تنها دارای فصولی با شماره اعداد اول است.
بسیاری از رمان های بلند دارای فصل هستند. کتاب های غیر داستانی، به ویژه کتب مرجع برای استفاده آسان تر تقریباً همواره دارای فصول مختلف هستند. در این آثار به طور معمول فصل ها به چند بخش تقسیم می شوند. فصول کتب مرجع تقریباً همواره در فهرست مطالب فهرست می شوند. رمان ها نیز گاهی از فهرست مطالب استفاده می کنند اما این کار معمول نیست.
دانشنامه آزاد فارسی
فصل (season)
دوره ای از سال با ویژگی های اقلیمی خاص. تغییر فصل عمدتاً ناشی از حرکت انتقالی زمین و انحراف محور زمین نسبت به صفحه مدار آن به گرد خورشید است. براثر این انحراف، مکان خورشید در آسمانِ محلی خاص، با گردش زمین به دور خورشید تغییر می کند. هنگامی که نیمکرۀ شمالی نسبت به خورشید چنان قرار گیرد که قطب شمال از خورشید دور شود (زمستان) پرتوهای خورشید باید راه طولانی تری را در جَو بپیمایند تا به زمین برسند، این پرتوها تحت زاویۀ کوچک تری به زمین می رسند و بنابراین اثر گرمایشی آن ها کمتر است و هوا سرد می شود. در این فصل روزها کوتاه تر و شب ها بلندترند. در همین زمان نیمکرۀ جنوبی به خورشید نزدیک تر است (تابستان). هوا در این نیمکره گرم تر، روزها بلندتر و شب ها کوتاه تر است. وقتی نیمکرۀ شمالی به سمت خورشید متمایل و نیمکرۀ جنوبی از خورشید دور می شود، عکس این وضعیت روی می دهد. در عرض های معتدل چهار فصل قابل تشخیص اند: بهار، تابستان، پاییز و زمستان. نواحی استوایی دو فصل دارند: خشک و بارانی. نواحی آب و هوای موسمی در اطراف اقیانوس هند سه فصل دارد: سرد، داغ و بارانی. اختلاف بین فصل ها در درون بوم خشکی بارزتر از نواحی نزدیک ساحل است، زیرا در این نواحی دریا اثر دما را تعدیل می کند. در نواحی قطبی تغییر فصل، از تابستان به زمستان، ناگهانی صورت می گیرد و بهار و پاییز کمتر قابل تشخیص اند. در نواحی استوایی، کمربند باران که با بادهای بسامان مرتبط است، با حرکت خورشید به سمت جنوب و شمال می رود. بر این آب وهوای خشک مرتبط با کمربند پرفشار نزدیک نواحی استوا نیز همین اتفاق می افتد. سه فصل آب وهوای موسمی، ناشی از تأثیر اقیانوس هند بر تودۀ خشکی آسیاست.
فصل (منطق). (در لغت به معنی جداکردن) در اصطلاح منطق، یکی از کلیات خمس (جنس، نوع، فصل، عرض خاص، عرض عام) به شمار می آید و آن کلی ذاتی است که سبب جدایی و استقلال یک نوع از انواع دیگر، که تحت یک جنس قرار دارند، می گردد؛ مثل «ناطق» که فصل ممیّز نوع انسان از سایر حیوانات است. می توان از فصل به صفت یا صفات ذاتیِ یک نوع تعبیر کرد. طبقه بندی: فصل به دو قسم تقسیم می شود: ۱. فصل قریب، یا صفت ذاتی درجۀ اوّل یک نوع که آن را از انواع مشارک در جنس قریب جدا می سازد، مثل ناطق نسبت به انسان و حساس نسبت به حیوان؛ ۲. فصل بعید، یا صفت ذاتی درجۀ دوم و درجۀ سوم یک نوع که آن را از انواع مشارک در جنس بعید جدا می کند، مثل حسّاس نسبت به انسان و نامی نسبت به حیوان. فصل را، بدان سبب که موجب تقسیم جنس به انواع می شود، فصل مُقسِّم و از آن جهت که موجب قوام نوع می گردد فصل مُقوِّم نیز می نامند؛ چنان که ناطق موجب تقسیم حیوان (جنس) و سبب قوام انسان (نوع) می شود.
دانشنامه اسلامی
فصل در لغت به معنای جدا شدن و جدایی است، و در منطق، اسم برای یکی از کلیات خمس است. فصل را از آن جهت فصل گفته اند که ممیّز ذات است بعد از آن که در یکی از اجزای ذات با اشیای دیگر اشتراک داشته است.
اقسام کلیات خمس
کلیات خمس به کلی ذاتی و کلی عَرَضی تقسیم می گردد.
توضیح اصطلاح
فصل، کلی ذاتی ای است خاص یک ماهیت که موجب امتیاز آن ماهیت از ماهیات دیگری که با آن در جنس مشترک هستند می شود، و در جواب سؤال "ایّ شئ هو فی ذاته" می آید؛ مانند "ناطق" که فصل انسان است و آن را از حیوانات دیگر جدا می سازد. مقصود از شئ، جنس است که قبل از سؤال از فصل شناخته شده است، مثلاً وقتی شبحی را از دور ببینیم و بدانیم که حیوان است ولی خصوصیات آن حیوان را ندانیم، سؤال می کنیم که کدام حیوان است؟ اگر انسان باشد جواب داده می شود: ناطق، و اگر فرس باشد جواب داده می شود: صاهل و اگر بدانیم جسم است ولی ندانیم چه جسمی است سؤال می کنیم، کدام جسم است؟ اگر حیوان باشد در جواب گفته می شود: حساس (که فصل حیوان است). بنابراین فصل، ذاتی اخص و جزء مختص و ممیز ماهیت است، در مقابل جنس که ذاتی اعم و جزء مشترک آن ماهیت با ماهیات مشارک آن است.
واژه های مترادف فصل
...
[ویکی الکتاب] معنی فَصْلِ: جدایی (فصل به معنی تمیز بین دو چیز است، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی، جدایی میافتد. و هر یک از دیگری متمایز میشود )
معنی فَصَلَ بـِ: بیرون برد (عبارت "فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِـﭑلْجُنُودِ " یعنی طالوت سپاهیانش را (از مقرّشان)بیرون برد)
معنی مُفَصَّلاًَ: به صورت روشن و واضح - جزء به جزء شده - فصل به فصل شده - به تفصیل بیان شده(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ببرد )
معنی مُّفَصَّلَاتٍ: به صورت روشن و واضحها - جزء به جزء شده ها - فصل به فصل شده ها- به تفصیل بیان شده ها(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ب...
معنی فَاصِلِینَ: داوران - جداکنندگان (فصل به معنی تمیز بین دو چیز است، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی، جدایی میافتد. و هر یک از دیگری متمایز...
معنی ﭐصْدَعْ: آشکار کن (بی پرده بگو)(کلمه صدع و فرق و فصل به یک معنا است، و معنای فلان صدع بالحق، این است که فلانی حق را بی پرده و آشکارا گفت. )
معنی خِطَاب: کلام (و کلمه فصل الخطاب به معنای آن است که انسان قدرت تجزیه و تحلیل یک کلام را داشته باشد، و بتواند آن را تفکیک کند و حق آن را از باطلش جدا کند )
معنی یَفْصِلُ: داوری می کند - جدایی می اندازد (از فصل به معنی تمیز بین دو چیز است، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی، جدایی میافتد. و هر یک از...
معنی صَّدْعِ: شکاف (مراد از زمین صاحب صدع در عبارت "وَﭐلْأَرْضِ ذَاتِ ﭐلصَّدْعِ "شکافتن زمین و روییدن گیاهان از آن است، کلمه صدع و فرق و فصل به یک معنا است )
ریشه کلمه:
فصل (۴۳ بار)
[ویکی فقه] فصل (قرآن). یکی از اوصاف قرآن فصل است.
«فصل» مصدر و به معنای جداکردن دو یا چند چیز از یکدیگر است و در امور مادی، اعتباری و معنوی به کار می رود.«فصل» یکی از اسامی و صفات قرآن است که در آیه ۱۳ سوره طارق به آن اشاره شده است: (انه لقول فصل)؛ «این (قرآن) سخنی است که حق را از باطل جدا می کند» استعمال مصدر (فصل) در آیه فوق برای قرآن، به معنای فاعل و برای مبالغه ی در آن است؛ یعنی قرآن حقیقتا جداکننده حق و باطل است.
قول فصل
قول فصل، یعنی سخن جدی و قاطعی که حق را از باطل جدا می کند و هرگز قابل نقض و ابرام نیست. این تعبیر را بیشتر در قضاوت های مهم و حل اختلافات به کار می برند و می توان گفت قول فصل، آن سخن نهایی است که چون و چرا ندارد و جای شک و تردید باقی نمی گذارد.دو دیدگاه درباره «قول فصل» وجود دارد:۱. اشاره به معاد است؛۲. وصف و اسم قرآن است؛ زیرا قرآن سخن قاطعی است که حق را از باطل جدا می کند و جای ابهام و تردید باقی نمی گذارد.
ویکی واژه
زمان مناسب کاری یا چیزی یا زمان رونق انها.
(چاپ و نشر): واحد اصلی تقسیمبندی و سازماندهی مطالب در کتاب، قانون، و مانند آنها؛ جدا کردن، خاتمه دادن به خصومت.


